نویدلغتنامه دهخدانوید. [ ن َ ] (اِخ ) غلام علی بیگ اﷲآبادی (میرزا...) متخلص به نوید. از پارسی گویان هند است و در عهد نواب امیرخان بهادر کوتوال اﷲآباد بود و چندی هم منصب قضا داشت . او راست :ما بندگی مغبچه بسیار کرده ایم شد مدتی که دختر رز بار کرده ایم .(از صبح گلش
نویدلغتنامه دهخدانوید. [ ن َ ] (اِخ ) محمد حسین اصفهانی (میرزا...) از شاعران قرن یازدهم است ، وی به هند رفت و در کشمیر توطن گزید و در همانجا به سال 1187 هَ. ق . درگذشت . او راست :ندارم خواب تا از یار پهلویم تهی مانده ست خوش آن شبها که آرام دل من می غن
نویدلغتنامه دهخدانوید. [ ن َ ] (اِخ ) نورالدین دهلوی متخلص به نوید یانویدی ، از پارسی گویان قرن دوازدهم هندوستان و از مقربان عمدةالملک امیرخان بهادر است . در اواسط قرن دوازدهم درگذشته . او راست :اگر نیست با عاشقی خو مراچرا می طپد دل به پهلو مرااز این غصه ام دل ز جا می رودکه جا
نویدلغتنامه دهخدانوید. [ ن ُ ] (اِ) خبر خوش . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مژده . (اوبهی ) (برهان قاطع). مژدگانی . هرچیز که سبب خوشحالی شود. (برهان قاطع). مژده دادن به هر چیزی که باشد. (فرهنگ خطی ). خوش خبری . بشارت . هرچیز که خوشحالی آورد. (ناظم ال
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
نُت نقطهدارdotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن یک نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکونیم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
نویدیلغتنامه دهخدانویدی . [ ن َ ] (اِخ ) از مردم تهران و از شاعران قرن دهم و از معاصران و مقربان شاه طهماسب صفوی است . او راست :آشفتگی های دلم هر گه به یادش می رسددست نوازش بر سر زلف پریشان می کشد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 287) (از صبح گلشن ص <span cl
نویدرسانلغتنامه دهخدانویدرسان . [ ن ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نوید رساننده . مژده آور. مژده ور. بشیر. مبشر. (یادداشت مؤلف ). که بشارت آرد. نیز رجوع به نوید و ترکیبات آن شود.
نویدگرلغتنامه دهخدانویدگر. [ ن ُ گ َ ] (ص مرکب ) مبشر. صاحب نوید. (آنندراج ). بشیر. که بشارت و خبر خوش آرد : خلق را خلق او نویدگر است نور ماه ازجمال جرم خور است . سنائی .اتصال نجوم خاطر اوفیض طبع مرا نویدگر است . <p class="au
نویدگریلغتنامه دهخدانویدگری . [ ن ُ گ َ ] (حامص مرکب ) به مهمانی خواندن . بشارت به ضیافت . (فرهنگ فارسی معین ). || بشارت دادن . مبشری . عمل نویدگر. رجوع به نویدگر شود.
نویدنلغتنامه دهخدانویدن . [ ن َ دَ ] (مص ) زاری کردن . نالیدن . (برهان قاطع) : کنون زود پیرایه بگشا و روبه پیش پدر بس بزاری بنو. فردوسی .ز درد دل آن شب بدانسان نویدکه از ناله اش هیچکس نغنوید. لبیبی .<br
نویدیلغتنامه دهخدانویدی . [ ن َ ] (اِخ ) از مردم تهران و از شاعران قرن دهم و از معاصران و مقربان شاه طهماسب صفوی است . او راست :آشفتگی های دلم هر گه به یادش می رسددست نوازش بر سر زلف پریشان می کشد.(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 287) (از صبح گلشن ص <span cl
نویدرسانلغتنامه دهخدانویدرسان . [ ن ُ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نوید رساننده . مژده آور. مژده ور. بشیر. مبشر. (یادداشت مؤلف ). که بشارت آرد. نیز رجوع به نوید و ترکیبات آن شود.
نویدگرلغتنامه دهخدانویدگر. [ ن ُ گ َ ] (ص مرکب ) مبشر. صاحب نوید. (آنندراج ). بشیر. که بشارت و خبر خوش آرد : خلق را خلق او نویدگر است نور ماه ازجمال جرم خور است . سنائی .اتصال نجوم خاطر اوفیض طبع مرا نویدگر است . <p class="au
نویدگریلغتنامه دهخدانویدگری . [ ن ُ گ َ ] (حامص مرکب ) به مهمانی خواندن . بشارت به ضیافت . (فرهنگ فارسی معین ). || بشارت دادن . مبشری . عمل نویدگر. رجوع به نویدگر شود.
نویدنلغتنامه دهخدانویدن . [ ن َ دَ ] (مص ) زاری کردن . نالیدن . (برهان قاطع) : کنون زود پیرایه بگشا و روبه پیش پدر بس بزاری بنو. فردوسی .ز درد دل آن شب بدانسان نویدکه از ناله اش هیچکس نغنوید. لبیبی .<br
شنویدلغتنامه دهخداشنوید. [ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف لرستان . رجوع به تاریخ گزیده چ اروپا ص 539 شود.
بزنویدلغتنامه دهخدابزنوید. [ ب َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. محلی کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔآن 1456 تن است . آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات و برنج و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری وراه آن مالرو است . (از فرهنگجغر
علی آباد بنویدلغتنامه دهخداعلی آباد بنوید. [ع َ دِ ب ِ نُی ْ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش حومه ٔ شهرستان نائین . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).