نَّحِسَاتٍفرهنگ واژگان قرآندائماً شومها - دائماً نحسها - دائماً غبار آلودها (جمع نحِس (صفت مشبهه از نحس )که ضد سعد است . و ايام نحسات يعني ايام شوم . بعضي هم گفتهاند : ايام نحسات به معناي روزهاي غباري و خاکآلود است ، به طوري که مردم يکديگر را نبينند )
نهصدلغتنامه دهخدانهصد. [ ن ُ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) نه دفعه صد. (ناظم الاطباء). تسع مائة. نماینده ٔ آن در ارقام هندسیه 900 و در حساب جمل «ظ» باشد. (یادداشت مؤلف ).
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نحسلغتنامه دهخدانحس . [ ن َ ح ِ ] (ع ص ) بداختر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). منحوس . نامبارک . ج ، نحسات .
اخزیلغتنامه دهخدااخزی . [ اَ زا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خزی . رسواتر.- امثال : اخزی من ذات النحیین . رجوع به اشغل من ذات النحیین شود. (مجمع الامثال میدانی ).|| رسواکننده تر. خوارکننده تر : فارسلنا علیهم ری
صرصرلغتنامه دهخداصرصر. [ ص َ ص َ ] (ع ص ، اِ) باد سرد. (مهذب الاسماء). باد سخت . (دهار). باد سخت و سرد. (ترجمان جرجانی ) (غیاث ). || باد تند. تندباد. (غیاث ). باد بلندآواز. (قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. (منتهی الارب ). || باد سخت سرد. (منتهی الارب ) : جمال