نکته سنج

noktesanj

معنی

شخص باریک‌بین و تیزفهم و خوش‌ذوق که در سخن اندیشه می‌کند.

جست‌وجوی دقیق

نکته سنج

لغت‌نامه دهخدا

نکته سنج . [ ن ُ ت َ / ت ِ س َ ] (نف مرکب ) کسی که در سخن اندیشه می کند و آن را می سنجد. سخن دان . اهل کلام . (ناظم الاطباء). آنکه نکته های باریک و لطیف را درک و بیان کند. (فرهنگ فارسی معین ). دقیقه یاب . دقایق شناس :

نکته سنج

فرهنگ فارسی عمید

شخص باریک‌بین و تیزفهم و خوش‌ذوق که در سخن اندیشه می‌کند.

نکته سنج

دیکشنری فارسی به انگلیسی

discriminating, punctilious

نکته سنج

فرهنگ فارسی معین

( ~. سَ) [ ع - فا. ] (ص فا.)باریک - بین ، تیز فهم .

جست‌وجوی هم‌آوا

نقطه نقطه

لغت‌نامه دهخدا

نقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- <span clas

نقطه نقطه کردن

دیکشنری فارسی به عربی

بقعة

نقطه نقطه کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

dot

نقطه‌به‌نقطه

point-to-point

واژه‌های مصوب فرهنگستان

ویژگی ارسال نشانک‌ها از یک نقطۀ مبدأ به یک نقطۀ مقصد

تحویل نقطه‌به‌نقطه

point-to-point delivery

واژه‌های مصوب فرهنگستان

تحویل داده از یک منبع به یک مقصد

جست‌وجوی مشابه

نکته سنجی

لغت‌نامه دهخدا

نکته سنجی . [ ن ُ ت َ / ت ِ س َ ] (حامص مرکب ) عمل نکته سنج . رجوع به نکته سنج شود : آنجا که درس و بحث جنون در میان بودنوبت به نکته سنجی مجنون نمی دهیم . طالب (از آنندراج ).|| سنجی

نکته سنجانه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

critical

نکته سنجی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

discrimination, nicety

جست‌وجوی متن

خرده بین

فرهنگ فارسی عمید

باریک‌بین؛ نکته‌سنج.

نازک اندیش

فرهنگ فارسی عمید

باریک‌بین؛ نکته‌سنج.

باریک اندیش

واژه‌نامه آزاد

دقیق و نکته سنج

scrutator

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ترسناک، باریک بین، نکته سنج

punctilious

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مضحک، نکته سنج، دقیق، بسیار مبادی اداب

جست‌وجوی هم‌آغاز

نکته

فرهنگ فارسی عمید

۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به‌دست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.

نکته

لغت‌نامه دهخدا

نکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسی

نکته

دیکشنری فارسی به عربی

نقطة

نکته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

contention, dot, fact, point, pointer

نکته

فرهنگ فارسی معین

(نُ ت ِ) [ ع . نکتة ] (اِ.) 1 - نقطه . 2 - مفهوم لطیف و دقیقی که با دقت و تأمل دریافت شود.

جست‌وجوی هم‌قافیه

منکته

لغت‌نامه دهخدا

منکته . [ م ُ ن َک ْ ک ِ ت َ ] (ع ص ) رطبة منکته ؛ خرمای به رطب شدن رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رطب تازه رسیده و آغازشده در رسیده شدن . (ناظم الاطباء).

نکته

فرهنگ فارسی عمید

۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به‌دست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.

نکته

لغت‌نامه دهخدا

نکته

دیکشنری فارسی به عربی

نقطة

نکته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

contention, dot, fact, point, pointer

درپیوند

بیشتر بدانید

نکته سنج

noktesanj

معنی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

جست‌وجوی متن

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ فارسی عمید

واژه‌نامه آزاد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی