نکته گیرلغتنامه دهخدانکته گیر. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) عیب گیر. (آنندراج ). اعتراض کننده . (ناظم الاطباء). ایرادگیرنده . معترض . (فرهنگ فارسی معین ). خرده گیر. ناقد. نقاد : نکته گیری به کار نکته شگفت بر حدیثی هزار نکته گرفت .<
نقطه نقطهلغتنامه دهخدانقطه نقطه . [ ن ُ طَ / طِ ن ُ طَ/ طِ ] (ص مرکب ) خال خال . پر خال و نقط : گر ز نصرت نه حامله است چرانقطه نقطه است پیکر تیغش . خاقانی .- <span clas
نقطهبهنقطهpoint-to-pointواژههای مصوب فرهنگستانویژگی ارسال نشانکها از یک نقطۀ مبدأ به یک نقطۀ مقصد
نکته گیریلغتنامه دهخدانکته گیری . [ن ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) ایرادگیری . اعتراض . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نکته گیر. رجوع به نکته گیر شود.
prigsدیکشنری انگلیسی به فارسیپرده ها، ایرادگیر، دله دزد، شخص منفور، ادم خودنما، نکته گیر، کش رفتن، دزدیدن، التماس کردن
prigدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، ایرادگیر، دله دزد، شخص منفور، ادم خودنما، نکته گیر، کش رفتن، دزدیدن، التماس کردن
نکتهفرهنگ فارسی عمید۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
نکتهلغتنامه دهخدانکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسی
نکتهفرهنگ فارسی معین(نُ ت ِ) [ ع . نکتة ] (اِ.) 1 - نقطه . 2 - مفهوم لطیف و دقیقی که با دقت و تأمل دریافت شود.
منکتهلغتنامه دهخدامنکته . [ م ُ ن َک ْ ک ِ ت َ ] (ع ص ) رطبة منکته ؛ خرمای به رطب شدن رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رطب تازه رسیده و آغازشده در رسیده شدن . (ناظم الاطباء).
نکتهفرهنگ فارسی عمید۱. مسٲلۀ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر بهدست آید.۲. جملۀ لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایۀ انبساط شود.
نکتهلغتنامه دهخدانکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . لکه . (یادداشت مؤلف ) : چون گناهی کند نکته ای سیاه بر دلش افتد. (تفسی