نگاهبانلغتنامه دهخدانگاهبان . [ ن ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) نگاه دارنده ٔ چیزی و حفاظت کننده ٔ آن . (آنندراج ). حافظ.(مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). حارس . محافظ. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). نگهدارنده . (ناظم الاطباء). حفیظ. وکیل . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). رقیب . (ترجمان القرآن )
نگهبانلغتنامه دهخدانگهبان . [ ن ِ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) حارس . (دهار). رقیب . (السامی ) (صراح ) (منتهی الارب ). مراقب . نگاهبان . مواظب . پاسدار. حافظ. نگاه دار. نگه دارنده : نگهبان گنجی تو از دشمنان و دانش نگهبان تو جاودان . بوشکور.
نهبانلغتنامه دهخدانهبان . [ ن َ ] (اِخ ) به صیغه ٔ تثنیه ، نام دو کوه است در تهامه . (از منتهی الارب ). و آن مشتمل است بر نهب الاعلی و نهب الاسفل . رجوع به معجم البلدان شود.
نعبانلغتنامه دهخدانعبان . [ ن َ ع َ ] (ع مص ) نعب . نعاب . تنعاب . نعیب . (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغة) (منتهی الارب ). رجوع به نَعب شود.
نگاهبانیلغتنامه دهخدانگاهبانی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حراست و نگهداشت چیزی .(آنندراج ). محافظت . حراست . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . حرس . (یادداشت مؤلف ). عمل نگاهبان . رجوع به نگاهبان و نگهبانی شود. || (اصطلاح نظامی ) قراولی . کشیک . (فرهنگ فارسی معین ).
نگاهبانی کردنلغتنامه دهخدانگاهبانی کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محافظت . (ترجمان القرآن ). محافظت کردن . حراست کردن . (ناظم الاطباء).
نگاهبانیلغتنامه دهخدانگاهبانی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) حراست و نگهداشت چیزی .(آنندراج ). محافظت . حراست . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مراقبت . حرس . (یادداشت مؤلف ). عمل نگاهبان . رجوع به نگاهبان و نگهبانی شود. || (اصطلاح نظامی ) قراولی . کشیک . (فرهنگ فارسی معین ).