ترجمه مقاله

نگهبان

negahban

۱. پاسبان؛ مراقب.
۲. نگهدارنده.
۳. [قدیمی] مرزبان.
۴. [قدیمی] فرماندهِ سپاه.

۱. پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون
۲. پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده
۳. دیدهبان، دیدهور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان
۴. پشتیبان، حامی، طرفدار
۵. دربان، سرایدار

ترجمه مقاله