نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم تبریز است . او راست :چون شمع از آتش دل سوزی گرفته در من صد چاک در گریبان اشک آمده به دامن .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 144 شود.
نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (اِخ ) از شاعران قرن دهم و از مردم ری است . او راست :بی لب لعلت به بزمی جام نتوانم گرفت بی تو ای آرام جان آرام نتوانم گرفت .رجوع به تحفه ٔ سامی ص 163 شود.
نیستیلغتنامه دهخدانیستی . (حامص ) عدم . مقابل هستی به معنی وجود : ای دل مباش غافل یک دم ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی . حافظ. || معدومی . نابودی . فنا. ناپدیدی : هرکس قدم در حرم عالم نهاد هرآ
نشتیلغتنامه دهخدانشتی . [ ن َ ] (حامص ) سستی . زبونی . ناتوانی . بی استواری . (ناظم الاطباء). رجوع به نشت شود. || (ص نسبی ) که نشت کرده باشد. مایعی که از ظرفش نفوذ کرده و تراویده باشد: روغن نشتی .
نشتیلغتنامه دهخدانشتی . [ ن ِ ] (حامص ) (از: نشت + ی حاصل مصدر، اسم معنی ). (حاشیه ٔ برهان قاطع). به معنی خوشی و نیکی باشد، چه نشت به معنی خوش و نیک است . (برهان قاطع).خوشی . نیکی . (ناظم الاطباء). || (فعل ) به معنی : چونی ؟ و چه حال داری ؟ هم هست . (برهان قاطع).
نشتی شدنلغتنامه دهخدانشتی شدن . [ ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نشت کردن . تراویدن روغن و جز آن از ظرفش . رجوع به نشت شود.
تابش نشتیleakage radiationواژههای مصوب فرهنگستانهرنوع تابش الکترومغناطیسی که منشأ آن غیر از چشمۀ تابش مورد نظر باشد
بایونیستیلغتنامه دهخدابایونیستی . [ ] (ص مرکب ) فانی . فناپذیر. نیستی پذیرنده . (آنندراج ). (اما جای دیگر دیده نشد.).
دانش فمینیستیfeminist knowledgeواژههای مصوب فرهنگستاندانشی با محوریت موضوع زنان که همۀ انواع مواضع صریح یا ضمنی، از نکوداشت فرهنگهای سنتی زنان گرفته تا رویکردهای جداییطلبِ بنیادگرا را در بر میگیرد
رواندرمانی فمینیستیfeminist therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رواندرمانی که حاصل نقد فمینیستی روانپزشکی است و در آن تلاش میشود این حوزه فارغ از سوگیریهای جنسی باشد
اخلاقیات فمینیستیfeminist ethicsواژههای مصوب فرهنگستانتلاشی برای بازنگری یا صورتبندی دوباره یا بازاندیشی در آن بخش از اخلاقیات سنتی که تجربۀ اخلاقی زنان را کمارج میدارند
الهیات فمینیستیfeminist theologyواژههای مصوب فرهنگستانمبحثی انتقادی و سازنده و خلاقانه دربارۀ صورتهای تثبیتشدۀ مذهب، از منظر طرفداری از رهایی زنان از ساختارهای پدرسالارانهای که ادیان اصلی جهان در تحلیلهای سنتیشان مؤید و تجسم آنها هستند