نیوکولغتنامه دهخدانیوکو. [ وَ ] (ص ) نیکو. (فرهنگ فارسی معین ) : و که نیوکوتر از خدای و از دین او. (تفسیر طبری ج 1 ص 104 از فرهنگ فارسی معین ).
جوزان نوکیلغتنامه دهخداجوزان نوکی . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 شود.
مداد نوکیواژهنامه آزادمداد خودکار-مداد ماشینی-مداد فشاری-اتود(اتوماتیک پنسل)-مداد ریزنویس-قلم ظریف نگار-قلم 5/7 دهم-مداد اتوماتیک-مداد ته پر-مداد سرپر-مداد دائمی.
نوکاءلغتنامه دهخدانوکاء. [ ن َ ] (ع ص ) زن گول . (آنندراج ). تأنیث انوک است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به اَنوَک شود.