هاتکلغتنامه دهخداهاتک . [ ت ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از هَتْک . پرده در: نخواست که خارق آن حشمت و هاتک آن پرده او باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ سنگی تهران ص 203).
پاتکcounter-attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی حرکت تهاجمـی یا تهاجمی ـ تدافعی که برروی حرکت تهاجمی حریف انجام میشود
هاتیکلغتنامه دهخداهاتیک . [ ک َ ] (ع ضمیر، اِ) یعنی آن و این . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
هپاتیکلغتنامه دهخداهپاتیک . [ هَِ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح گیاه شناسی نوعی از خزه است . هپاتیک ها رستنی هایی هستند بسیار شبیه به خزه ها ولی دستگاه زایشی آنها شکل مخصوصی دارد که با خزه ها متفاوت است . یکی از آنها مارکانسیا است که دستگاه رویشی آن ریسه ای است دارای کلروفیل بسیار که بوسیله ٔ کرکه
عاتقلغتنامه دهخداعاتق . [ ت ِ ] (ع ص ) آزاد. (از اقرب الموارد). || می کهنه که مهر از آن برداشته باشند. || خیک فراخ . || دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یا زن بی نکاح یا زن جوانی که در خانه ٔ پدر مانده . || (اِ) دوش و جای چادر پوشیدن از دوش . مابین کتف و بن گردن . ج ، عُتُق . || (ص ) کمان کهنه ٔ سر
هاتک عرشهلغتنامه دهخداهاتک عرشه . [ ت ِ ک ُ ع َ ش ِ ] (اِخ ) لقب ملکی از ملوک حمیر است . (منتهی الارب ).
پرده درلغتنامه دهخداپرده در. [ پ َ دَ / دِ دَ ] (نف مرکب ) هَتّاک . هاتِک . هاتِک استار. مِذیاع . مُنّدِد. مقابل پرده دار. پرده پوش : حق بود پرده پوش من از فضل و من به جهل در پیش خلق پرده در خویش خیرخیر. سوزن
ناترلغتنامه دهخداناتر.[ ت َ ] (اِخ ) نام نسک پنجم اوستاست . اوستا شامل بیست و یک نسک است و این بیست و یک نسک به سه بهر هفت نسکی تقسیم شده است و نسک ناتر در بهر هاتک مانسریک قرار گرفته است . مؤلف مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی آرد: نسک پنجم موسوم است به ناتر که از آن فقط متن اوستائی موجو
خارقلغتنامه دهخداخارق . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از خَرق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). رجوع به خرق شود. ازهم درنده و پاره کننده و مجازاً بمعنی کرامت چرا که آن نیز عادت را پاره می کند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). شکافنده : نخواست خ
ناموسلغتنامه دهخداناموس . (معرب ، اِ) احکام الهی . (برهان قاطع). شریعت . (اقرب الموارد) (المنجد). قانون و شریعت و احکام الهی . (ناظم الاطباء). هو الشرع الذی شرعه اﷲ. (تعریفات ) : یکی روز بود که عیسی تعلیم میداد معتزله نشسته بودند و او ناموس می آموزانید. (ترجمه ٔ دیاتسار
هاتک عرشهلغتنامه دهخداهاتک عرشه . [ ت ِ ک ُ ع َ ش ِ ] (اِخ ) لقب ملکی از ملوک حمیر است . (منتهی الارب ).