هاجرهفرهنگ فارسی معین(جِ رِ یا رَ) [ ع . هاجرة ] 1 - (اِفا.) مؤنث هاجر. 2 - (اِ.) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان . 3 - شدت گرما، سختی گرما. 4 - رسوایی ، فضیحت . ج . هواجر.
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص )تأنیث هاجر. (اقرب الموارد). رجوع به هاجر شود. || (اِ) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان بخصوص هنگام زوال خورشید با ظهر یا از هنگام زوال خورشید تا عصر زیرا مردم پناه می گیرند در خانه های خویش چنانکه گویی مهاجرت کرده اند. یقال : خرج وقت الهاجرة. (ازاقرب ال
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة.[ ج ِ رَ ] (ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی . (اقرب الموارد).
هوجرهلغتنامه دهخداهوجره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) گیاهی است که آن را سرخ مرد گویند و به عربی عصی الراعی خوانند و بعضی گویند گیاهی است و آن بیشتر در تبریز به هم رسد و بیخ آن را در مرهمها داخل سازند و سیاه پلاو را بدان رنگ کنند و بعضی گویند گاوزبان تلخ است . (برهان
عازریةلغتنامه دهخداعازریة. [ زَ ری ْ ی َ ] (اِخ ) قریه ٔ بیت المقدس است و در آنجاست قبرعازر که او را عیسی علیه السلام زنده کرد. (معجم البلدان ج 6 ص 95).
علی هاجرها السلاملغتنامه دهخداعلی هاجرها السلام . [ ع َ لا ج ِ رِ هَس ْ س َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) بر هجرت کننده ٔ بدانجا (حضرت پیغمبر) درود باد! این جمله را پس از ذکر «مدینه ٔ طیبه » آرند.
علی هاجرها السلاملغتنامه دهخداعلی هاجرها السلام . [ ع َ لا ج ِ رِ هَس ْ س َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) بر هجرت کننده ٔ بدانجا (حضرت پیغمبر) درود باد! این جمله را پس از ذکر «مدینه ٔ طیبه » آرند.
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة.[ ج ِ رَ ] (ع مص ) هاجرة از مصادری است که بر وزن فاعلة آمده اند، مانند: عاقبة، کاذبة و عافیة. ج ، هاجرات ، هواجر: اذا ماشئت نالک هاجراتی . (اقرب الموارد).
هواجرلغتنامه دهخداهواجر. [ هََ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ هاجرة، به معنی هجر، قطع. هاجرة از مصدرهای سماعی است مثل عافیة و عاقبة. (از اقرب الموارد) : بسبب احتدام هواجربه معسکر جناشک تحویل کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
هاجرةلغتنامه دهخداهاجرة. [ ج ِ رَ ] (ع ص )تأنیث هاجر. (اقرب الموارد). رجوع به هاجر شود. || (اِ) نیم روز (ظهر) در گرمای تابستان بخصوص هنگام زوال خورشید با ظهر یا از هنگام زوال خورشید تا عصر زیرا مردم پناه می گیرند در خانه های خویش چنانکه گویی مهاجرت کرده اند. یقال : خرج وقت الهاجرة. (ازاقرب ال