هازللغتنامه دهخداهازل . [ زِ ] (ع ص ) هزل گو، مقابل جدگو. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : هر جدی هزل است پیش هازلان هزلها جد است پیش عاقلان . مولوی .|| بیهوده گوی . || لطیفه گوی . (ناظم الاطباء). || بازی کننده . (منتهی الارب ) (نا
هاجللغتنامه دهخداهاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد خسبنده . (از اقرب الموارد). مرد خوابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد بسیارسفر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاجلفرهنگ فارسی عمید۱. ویژگی آنچه بهسرعت فرامیرسد یا انجام میشود؛ باشتاب؛ شتابان: مرگ عاجل.۲. [مقابلِ آجل] [قدیمی] ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است؛ فعلی.۳. (اسم) [مقابلِ آجل] [قدیمی، مجاز] زمان حال.
زقلابلغتنامه دهخدازقلاب . [ زِ ] (اِخ ) نام پسر «حَکَمَة» که هازل و مسخره ٔ ولیدبن عبدالملک بود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
استاتیوسلغتنامه دهخدااستاتیوس . [ اِ ](اِخ ) یکی از شعرای هازل و فکاهی روم قدیم . او در مائه ٔ دوم قبل از میلاد میزیست و قریب 40 مضحکه نوشته است . از اینهمه بجز بعض جملات چیزی بجا نمانده است .