هامیلغتنامه دهخداهامی . (ص ) سرگشته . حیران مانده . سرگردان . متحیر. (لغت فرس ) (از برهان ) (اوبهی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب رنگ رخ من چو غمروات شد از غم موی سر من سپید گشت چو م
پرتوِ گاماgamma rayواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تابش الکترومغناطیسی پرانرژی و پرنفوذ که معمولاً در واپاشی پرتوزا گسیل میشود
گسیل گاماgamma emissionواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن هستههای اتمی با بیرون فرستادن تابش الکترومغناطیسی پرانرژی، بهصورت پرتو گاما، از حالت برانگیخته به حالتی با انرژی کمتر نزول میکنند
هامیانلغتنامه دهخداهامیان . (اِ) کیسه ٔ چرمی . همیان . امیان . و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با زر چو بازگردد از او بیم آن بودزایرش را که بگسلد از هامیان میان
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از خاندانهای مشهور اسکاتلند است . مشاهیر بسیاری در میان این خاندان ظهور نمودند و یکی از اینان که در تاریخ 1717م . درگذشته اشعار و تألیفات فراوانی از خود به یادگار گذاشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در ایالت اونتاریو که در ساحل دریاچه ٔ اونتاریو واقع شده و تجارت پرفعالیتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ). || نام چند شهر دیگر به امریکای شمالی .
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در ایالت لانارک شایر واقع در اسکاتلند. جمعیت آن در سال 1951 م . 40174 تن بوده است . در این شهر معادن زغال سنگ و کارخانه هائی وجود دارد وکاخ منسوب به خاندان هامیلتن که تاک
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در جنوب غربی اوهایو ، واقع در ایالات متحده امریکا که رودخانه ٔ بزرگ میامی از آن میگذرد. این شهر مرکز شبکه ٔ خطوط زمینی و محل تقاطع خطوط آهن بالتی مور و اوهایو و خطوط آهن پنسیلوانیا است . جمعیت آن در سال 1950</sp
استهلغتنامه دهخدااسته . [ اِ / اُ ت ُه ْ ] (ص ) مخفف استوه . ملول . بتنگ آمده . (برهان ) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز جستن مترب . منجیک ترمدی .|| مانده شده . (برهان ).
متربلغتنامه دهخدامترب . [ ؟ رَ ] (اِ) تب باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 30) : استه و غامی شدم ز درد جدائی هامی و وامی شدم ز خستن مترب . منجک [ کذا ] (بنقل لغت فرس ایضاً ص 31</span
هامیانلغتنامه دهخداهامیان . (اِ) کیسه ٔ چرمی . همیان . امیان . و آن کیسه ای دراز باشد که زر در آن کنند و بر کمر بندند. (فرهنگ نظام ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : با زر چو بازگردد از او بیم آن بودزایرش را که بگسلد از هامیان میان
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام یکی از خاندانهای مشهور اسکاتلند است . مشاهیر بسیاری در میان این خاندان ظهور نمودند و یکی از اینان که در تاریخ 1717م . درگذشته اشعار و تألیفات فراوانی از خود به یادگار گذاشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در ایالت اونتاریو که در ساحل دریاچه ٔ اونتاریو واقع شده و تجارت پرفعالیتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ). || نام چند شهر دیگر به امریکای شمالی .
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در ایالت لانارک شایر واقع در اسکاتلند. جمعیت آن در سال 1951 م . 40174 تن بوده است . در این شهر معادن زغال سنگ و کارخانه هائی وجود دارد وکاخ منسوب به خاندان هامیلتن که تاک
هامیلتنلغتنامه دهخداهامیلتن . [ ت ُ ] (اِخ ) نام شهری است در جنوب غربی اوهایو ، واقع در ایالات متحده امریکا که رودخانه ٔ بزرگ میامی از آن میگذرد. این شهر مرکز شبکه ٔ خطوط زمینی و محل تقاطع خطوط آهن بالتی مور و اوهایو و خطوط آهن پنسیلوانیا است . جمعیت آن در سال 1950</sp
خان سهامیلغتنامه دهخداخان سهامی . [ ن ِ س َ ] (اِخ ) یکی از شعراست و تخلص او سهامی است . (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285). رجوع به سهامی شود.
نهامیلغتنامه دهخدانهامی . [ ن َ می ی / ن ُ می ی / ن ِ می ی ] (ع ص ، اِ) حداد. (متن اللغة) (اقرب الموارد).آهنگر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). نهام . رجوع به نهام شود. || نجار. (اقرب الموارد) (متن اللغة). درودگر. (منتهی الارب
نهامیلغتنامه دهخدانهامی .[ ن ِ می ی / ن ُ می ی ] (ع اِ) صاحب دیر و کلیسا. (منتهی الارب ). راهب . صاحب دیر. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || راه آسان . (منتهی الارب ). طریق سهل . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
الهامیلغتنامه دهخداالهامی . [ اِ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی و از مردم استانبول بود. وی یکی ازمشایخ طریقت نقشبندی و مرید حکیم چلبی افندی از خلفای امیر بخاری بود. اشعاری درویشانه و صوفیانه دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع بهمین کتاب شود.