هاون دستهلغتنامه دهخداهاون دسته . [ وَ دَت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) ابزاری از سنگ و یا فلز و یا چوب که بدان در هاون چیزی را کوبند. (ناظم الاطباء).
زنیان رومیTrachyspermum copticum, Ammi copticum, Carum copticum, ajwainواژههای مصوب فرهنگستانگونهای زنیان به شکل گیاهی یکساله به ارتفاع 20 تا 50 سانتیمتر و معطر و با برگهای 2 تا 3 بار شانهای و گلهای سفید و گلآذین چتری و میوههایی به طول 2 میلیمتر
طناببَرheaving lineواژههای مصوب فرهنگستانریسمانی سبک که سر آن به شکل گلوله است و در هنگام پهلو گرفتن کشتی با پرتاب آن به اسکله و اتصال سر طناب اصلی به انتهای آن طنابها به آسانی فرستاده میشوند
رمزگذاری همهیاهیچall-or-nothing encryption, AONواژههای مصوب فرهنگستاننوعی رمزگذاری که در آن رمزگشایی بخشی از پیام بدون رمزگشایی کل آن ممکن نیست
هاونلغتنامه دهخداهاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در آن چیزی کوبند. (منتهی الار
دستجةلغتنامه دهخدادستجة. [ دَ ت َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب دسته ٔ فارسی است . ج ، دساتج . (از منتهی الارب ) (از مهذب الاسماء). مأخوذ از دسته ٔ فارسی . آغوش . (ناظم الاطباء). دسته . (منتهی الارب ). «حزمة» و بسته و دسته . (از اقرب الموارد). || دسته : دستجه ٔ هاون ؛ دسته ٔ هاون :<
مهراسلغتنامه دهخدامهراس . [ م ِ ] (ع اِ) هاون . (منتهی الارب ). هاون سنگی . هاون گندم کوب . سِرکو. مطلق هاون است خواه سنگی یا برنجی یا چوبی . (آنندراج ). هاون سنگین . ج ، مهاریس . (مهذب الاسماء). || جواز که بدان گندم کوبند. (منتهی الارب ). جواز. (برهان ). هاون دسته . ج ، مهاریس . || کاسه ٔ سنگ
دستهلغتنامه دهخدادسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته . کسائی .و م
هاونلغتنامه دهخداهاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در آن چیزی کوبند. (منتهی الار
هاوندیکشنری عربی به فارسیخمپاره انداز , توپ کوتاه لوله , هاون , هاون داروسازي , خمپاره , شفته , ساروج کردن , باخمپاره زدن
دسته هاونلغتنامه دهخدادسته هاون . [ دَ ت َ /ت ِ وَ ] (اِ مرکب ) استوانه شکلی کوتاه با بنی پهن ازچوب یا فلز کوفتن چیزها را در هاون . یدالمهراس . یدالمنحاز. (دهار). دسته ٔ جوغن . دسته . دسته ٔ جوازان . دسته ٔ یانه . مارد. مدقة. منحاز. و رجوع به دسته شود.
متهاونلغتنامه دهخدامتهاون . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) سستی کننده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که حقیر می شمارد و غفلت می کند و سبک می گیرد. (ناظم الاطباء) : عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سواره خفته . (گلستان ). به لهو و لعب مشغولند ودر ادای خدمت متهاون . (گلستان ). و
هاونلغتنامه دهخداهاون . [ وَ ] (اِ) جوغن . جواز. چپسین . مهراس . کماره . ابزاری که در آن چیزی را می کوبند و نرم می کنند. (ناظم الاطباء). ظرفی فلزی (غالباً مسی ) یا سنگی که در آن ادویه و تخمهای گیاهان و غیره را با دسته ای کوبند. (حاشیه ٔ برهان ). جوازمانندی است که در آن چیزی کوبند. (منتهی الار
تهاونلغتنامه دهخداتهاون . [ ت َ وُ ] (ع مص ) خوار داشتن . (زوزنی ) (دهار). سبک شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوار و حقیر داشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). استحقار. استخفاف . استهزاء. (از اقرب الموارد). استخفاف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ) غفلت و اهمال و سهل انگاری و تحقیر. (ن