هاگلغتنامه دهخداهاگ . (اِ) (اصطلاح طبیعی ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل اسپر و بمعنای آلت تناسل نباتات ذات الالقاح الخفیه که فرانسویها این طبقه نباتات را "aryptogame" میگویند. (فرهنگ غفاری ). || شکل خفته و مقاوم باکتری است که بر اثر ایجاد آن میکرب میتو
هاگفرهنگ فارسی عمیدیاختهای تکسلولی ریز در رستنیهای نهانزا که بهمنزلۀ تخم است و هرگاه بهجای مناسب بیفتد سبز میشود؛ اسپر.
هاگsporeواژههای مصوب فرهنگستانیاختهای تولیدمثلی در گیاهان بیگل، قارچها، سرخسها و تعدادی از باکتریها که در چرخۀ زندگی یا تکثیر آنها نقش دارد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
طبلهای دوطرفهdouble-skin drums, double-head drumsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از طبلها که دو سمت بدنۀ آنها پوست دارد
طبلهای یکطرفهsingle-skin drums, single-head drumsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از طبلها که یک سمت بدنۀ آنها پوست دارد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
هاگچهلغتنامه دهخداهاگچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه «Sporule» فرانسوی و به معنی هاگ کوچک . (فرهنگ غفاری ).
درپوشoperculumواژههای مصوب فرهنگستانکلاهکی (lid) رأسی شبیه به سر هاگلان اغلب خزهتباران که در طی رهاسازی هاگ میافتد
هاگ دارلغتنامه دهخداهاگ دار. (نف مرکب ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه «eَSporul» فرانسوی . گیاهی که دارای آلت تناسلی گیاهی باشد. (فرهنگ غفاری ). || باکتری که در مواقع لزوم میتواند تشکیل هاگ بدهد.
هاگ فشانیلغتنامه دهخداهاگ فشانی . [ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه ٔ «Sporulation» فرانسوی و به معنی پراکنده کردن هاگ . (فرهنگ غفاری ).
هاگ گذاریلغتنامه دهخداهاگ گذاری . [ هاگ ْ گ ُ ] (حامص مرکب ) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه ٔ «Sporisation» فرانسوی .
هاگچهلغتنامه دهخداهاگچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) از ساخته های فرهنگستان ایران معادل کلمه «Sporule» فرانسوی و به معنی هاگ کوچک . (فرهنگ غفاری ).
کوپنهاگلغتنامه دهخداکوپنهاگ . [ ک ُ پ ِ ] (اِخ ) پایتخت کشور دانمارک است که در جزیره ٔ سیلند و 1240 هزارگزی پاریس واقع است و 1168000 تن سکنه دارد. این شهر بندری است در کنار تنگه ٔ سوند و دارای صنایع کشتی سازی ، مکانیکی ، شیمیایی
درونهاگendosporeواژههای مصوب فرهنگستانهاگی که در شرایط کمبود مواد غذایی تشکیل میشود و معمولاً در برابر حرارت و خشکی و عوامل ضدمیکربی و تابش مقاومتر از یاختههای رویا است