های وهوفرهنگ فارسی عمید۱. صداهای درهموبرهم.۲. شوروغوغا در مجلس شادیوطرب: ◻︎ بودی بسیط خاک پر از هایوهوی ما / واکنون جهان ز گریه پر از هایهای ماست (خواجو: ۳۲۹).۳. [قدیمی] ندبه و زاری: ◻︎ بکندند موی و شخودند روی / ز ایران برآمد یکی هایوهوی (فردوسی: ۱/۳۱۶).
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
زبانهای هستهپایانhead-last languages, head-final languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در انتهای آن قرار میگیرد
طبلهای دوطرفهdouble-skin drums, double-head drumsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از طبلها که دو سمت بدنۀ آنها پوست دارد
طبلهای یکطرفهsingle-skin drums, single-head drumsواژههای مصوب فرهنگستاندستهای از طبلها که یک سمت بدنۀ آنها پوست دارد
نقشههای چونساختas-built drawings, as-builts, record drawingsواژههای مصوب فرهنگستاننقشههایی که پیمانکار پس از پایان کار و مطابق با اجرای واقعی کار تهیه میکند
اشم وهولغتنامه دهخدااشم وهو. [ اَ ش ِ وُ ] (اوستایی ، اِ مرکب ) کلمه ٔ اوستایی بمعنی یکی از نمازهاست . رجوع به یشتها ص 32، 136 و 604 شود.
تهمینلغتنامه دهخداتهمین . [ ت َ ] (ع مص ) در همیان نهادن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). وهو مبنی ٔ من الهمیان علی التوهم . (اقرب الموارد).
لحظلغتنامه دهخدالحظ. [ ل َ ] (ع مص ) بدنبال چشم نگریستن بسوی چیزی ؛ وهو اشد التفاتاً من الشزر. (منتهی الارب ). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (تاج المصادر). لحظان . (منتهی الارب ).
های و هولغتنامه دهخداهای وهو. [ ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ صوت مرکب ) شور و غوغای اهل طرب . هایاهوی . های هوی . هیاهو : های و هویی میرسد امشب به گوش هوش بازهمنشین از گریه ٔ پرهایها معذور دار.میرزا مؤمن استرابادی .
هایلغتنامه دهخداهای . (اِ صوت )کلمه ٔ تأسف یعنی وای و آه و دریغا. (ناظم الاطباء).به معنی وای است و آن لفظی باشد که در وقت دردی و مصیبتی و المی و آزاری بر زبان رانند. (برهان ). نشانه ٔضجرت از درد. مترادف آی و وای . || در تداول عامه ، حرف ندا و خطاب ، چون آی و ای : <br
هایفرهنگ فارسی عمید۱. ‹آی، ای، هی› [عامیانه] برای مخاطب قرار دادن به کار میرود.۲. ‹وای، آه› برای اظهار تٲسف گفته میشود.
پهایلغتنامه دهخداپهای .[ پ ُ ی َ ] (اِخ ) از اعیاد هندوان در روز پانزدهم که قمر در منزل «یوتی » است . (ماللهند بیرونی ص 288).
چینگهایلغتنامه دهخداچینگهای . (اِخ ) یا کوکونور. ایالتی در شمال غربی چین ، به وسعت 647500 هزار گز مربع و جمعیت 1676534 نفر. کرسی آن سینینگ . از جنوب غربی به تبت محدود است . بیشتر آن فلاتی مرتفع است . دریاچه ٔ کوکونور در آن قرار
شانگهایلغتنامه دهخداشانگهای . (اِخ ) شهر و بندر معروف چین (کیانگ سو) نزدیک مصب رودخانه ٔ یانگ لشه کیانگ در ساحل اقیانوس کبیر. دارای 204000 تن سکنه . مرکز مهم صنعتی (فلزسازی ، مصنوعات شیمیایی و نساجی ) است .
هایلغتنامه دهخداهای . (اِ صوت )کلمه ٔ تأسف یعنی وای و آه و دریغا. (ناظم الاطباء).به معنی وای است و آن لفظی باشد که در وقت دردی و مصیبتی و المی و آزاری بر زبان رانند. (برهان ). نشانه ٔضجرت از درد. مترادف آی و وای . || در تداول عامه ، حرف ندا و خطاب ، چون آی و ای : <br
های هایلغتنامه دهخداهای های . (اِ صوت ) به معنی زود زود و جلد جلد و شتاب و تعجیل باشد. (برهان ). کلمه ٔ تأکیدیعنی زود زود و جلد جلد و بشتاب . (ناظم الاطباء). || به معنی هایاهای که شور و گریه ٔ مصیبت زدگان است . (برهان ). شور و غوغای ماتم زدگان . (ناظم الاطباء). هایاهای :