هباریةلغتنامه دهخداهباریة. [ هََ ب ْ با ری ی َ ] (ص نسبی ) نسبت است به هبار. (وفیات الاعیان چ 1 ج 2 ص 120).
هباریةلغتنامه دهخداهباریة. [ هَُ ی َ ] (ع اِ) آن چیزی از پرز پنبه که میپرد و همچنین از پشم و پر. (ناظم الاطباء). ریشه و ریزه ٔ پنبه و پشم که بپرد. (منتهی الارب ).ما طار من الریش . (اقرب الموارد). || چرک وسبوسه ٔ سر. مایتعلق باسفل الشعر مثل النخالة من وسخ الرأس . (تاج العروس ).
هباریةلغتنامه دهخداهباریة. [هَُ ری ی َ ] (ع ص ) ریح هباریة؛ باد گردناک . (منتهی الارب ). باد غبارآلود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
ابارهلغتنامه دهخدااباره . [ اَ رَ ] (اِخ ) آواران . مردم آوار. قومی از اورال وآلتائی که مدت سه قرن در اروپا قتل و غارت کردند.
عبارةدیکشنری عربی به فارسیگذرگاه , معبر , جسر , گذر دادن , ازيک طرف رودخانه بطرف ديگر عبور دادن , عبارت
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابویعلی معروف به ابن هباریة. و رجوع به ابن هباریة شود.
ابویعلیلغتنامه دهخداابویعلی . [ اَ بو ی َ ؟ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی معروف به ابن هباریه . رجوع به ابن هباریه ... و رجوع به محمد... شود.
شریفلغتنامه دهخداشریف . [ ش َ ] (اِخ ) ابویعلی محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی ، معروف به ابن هباریه شاعر عرب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابن هباریه شود.
ابویعلیلغتنامه دهخداابویعلی . [ اَ بو ی َ ؟ ] (اِخ ) ابن هَبّاریّه . محمدبن محمدبن صالح هاشمی عباسی . شاعر مداح خواجه نظام الملک . رجوع به ابن هباریة... و رجوع به محمدبن محمدبن صالح ... شود.