هباک

habāk

معنی

فرق سر؛ میان سر؛ تارک: ◻︎ یکی گرز زد ترک را بر هباک / کز اسب اندر‌آمد همان‌دم به ‌خاک (فردوسی: مجمع‌الفرس: هباک).

جست‌وجوی دقیق

هباک

لغت‌نامه دهخدا

هباک . [ هََ ] (اِ) تارک سر. (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان ) (انجمن آرا). چکاد. هپاک : یکی گرز زد ترک را بر هباک کز اسب اندرآمد همانگه به خاک . فردوسی .زد کلوخی بر هباک آن فژاک شد هباک

هباک

فرهنگ فارسی عمید

هباک

دیکشنری فارسی به انگلیسی

head

هباک

فرهنگ فارسی معین

(هَ) (اِ.) 1 - تارک سر. 2 - قلة کوه .

جست‌وجوی هم‌آوا

بوق دنده‌عقب

back-up alarm/ back up alarm, back-up horn, reversing warning signal, reversing bleeper

واژه‌های مصوب فرهنگستان

در برخی از خودروها، بوقی ناپیوسته که در حالت دنده‌عقب برای هشدار دادن به عابران پیاده یا دیگر رانندگان به ‌صدا درمی‌آید

حبائک

لغت‌نامه دهخدا

حبائک . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حبیکة، بمعنی راه ستاره ها که مسیر آنهاست . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).

حباق

لغت‌نامه دهخدا

حباق . [ ح ُ ] (ع اِ) تیز. ضراط. گوز. صوت اسفل انسان . (مهذب الاسماء) : او در ابتدا نحاسی بود در دیوان در جمع صدور و اعیان بی دهشت ضراط و حباق از او روان . (جهانگشای جوینی ). || دشنامی است زنان وکنیزکان را، و گویند یا حباق ! دشنام است مردان را. (منتهی

حباق

لغت‌نامه دهخدا

حباق . [ ح ُ / ح ِ ] (اِخ ) نام پدر بطنی از تمیم . (منتهی الارب ).

حباک

لغت‌نامه دهخدا

حباک . [ ح ِ ] (ع اِ) رسن کمربند. ج ، حبک . || تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب ). || حباک الحمام ؛ سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج ، حبکة، حُبَک ، حُبُک . || سر ریگ توده (؟). راه در ریگ توده . || شکن آب . || شکن زره . || موی جعد. || شکن موی . || راه ستا