هبه نامهلغتنامه دهخداهبه نامه . [ هَِ ب َ / ب ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) بخشش نامه . (ناظم الاطباء). در اصطلاح ، قباله ای است که بر طبق آن ، واهب مالی یا چیزی را (عین موهوبه ) به متهب ببخشد. (از حقوق مدنی ، تألیف موسی عمید).
حبهلغتنامه دهخداحبه . [ ح َب ْ ب َ ] (ع اِ) در تداول فارسی هر یک از کبسولهای انگور که به خوشه متصل است و آن را خورند، و آن را وَسگله و غژب و غژم و غجمة نیز خوانند، و عوام گله گویند: یک گِله ؛ یک دانه . حبه کردن ؛ دان کردن . جدا کردن انگور و مانند آن را از یکدیگر. حب کردن .
حبةلغتنامه دهخداحبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن حابس تمیمی . ابن ابی عاصم او را چنین یاد کرده و روایتی از او از پیغمبر نقل کرده . ولیکن صحیح حَیّة است . (الاصابة ج 2 ص 74). رجوع به حبةبن عابس شود.
حبةلغتنامه دهخداحبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد. برادر سوأبن خالد خزاعی . ابن عبدالبر و ابن مندة و ابونعیم او را در عداد صحابه شمرده اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 250 و 251). عسقلانی گوید: س
حبةلغتنامه دهخداحبة. [ ح َب ْ ب َ ] (اِخ ) ابن سلمة برادرشقیق بن سلمة. تابعی است . رجوع به حبةبن مسلم شود.
بخشش نامهلغتنامه دهخدابخشش نامه . [ ب َش ِش ْ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) هبه نامه . (آنندراج ). قباله ٔ بخشیدن مالی یا ملکی به کسی . (یادداشت مؤلف ).
بخشنامهلغتنامه دهخدابخشنامه . [ ب َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) حکم یا دستوری که از طرف وزارتخانه یا مؤسسه ای در نسخه های متعدد نویسند و به شعب و کارمندان ابلاغ کنند. متحدالمآل . (فرهنگ فارسی معین ). || هبه نامه . بخشش نامه . (از ناظم الاطباء).
هبةلغتنامه دهخداهبة. [ هَِ ب َ ] (ع مص ، اِمص ) (از«وهَ ب ») بخشش و انعام . (ناظم الاطباء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). بخشیدن چیزی را. (منتهی الارب ). بخشیدن و دادن چیزی بلاعوض . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). التبرع تملیک العین بلاعوض . (تعریفات ). || دراصطلاح شرع اسلام : هی العقد المقتضی ل
کارلنژیانلغتنامه دهخداکارلنژیان . [ رُ ل َ ] (اِخ ) کارلُووَنژیان دومین سلسله ٔ پادشاهان فرانسه که نام خود را از شارلمانی اخذ کرده اند. این سلسله از «پپن لوبرف » (پپن قصیر) تا لوئی پنجم حکومت کرده اند (751 - 987 م .). آلبرماله راج
هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب َ ] (ع اِ) آنچه که ببخشند. (مهذب الاسماء). جایزه . عطیه . رجوع به هبة شود.
هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب َ ] (ع مص ) بخشیدن . دادن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). رجوع به هبة شود.
هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب َ / ب ِ ] (از ع اِمص ) بخشش و انعام . (ناظم الاطباء). دهش . عطا. داد. رجوع به هبت (هبة) شود.
هبهلغتنامه دهخداهبه . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان ربةالنوع جوانی است . وی دختر مشتری و هرا میباشد و متصدی ساقیگری ربةالنوع بوده ، روزی در اثناء انجام وظیفه از عمل خود شرمسار شد و از شغل خود سرباز زد و به محفل خدایان داخل نگشت ، لاجرم مشتری وظیفه ٔ او را به جوانی موسوم به گانیمد تفویض
سلهبهلغتنامه دهخداسلهبه . [ س َ هََ ب َ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ فربه . || اسب کلان و درازاستخوان . || اسب درازهیکل . (منتهی الارب ).
ابومویهبهلغتنامه دهخداابومویهبه . [ اَ م ُ وَ هَِ ب َ ] (اِخ ) مولی رسول اﷲ. و رسول صلی اﷲعلیه و آله او را خریده و آزاد فرمود. صحابی است .
نهبهلغتنامه دهخدانهبه . [ ن َ ب َ / ن ُ ب َ ] (ع اِمص ) غارت . (غیاث اللغات ). نهبة. رجوع به نهبة شود.- نهبه کردن ؛ غارت کردن . تاراج کردن : می رود با تو که یابد عقبه ای که تواند کردت آنجا نهبه ای .
ملتهبهلغتنامه دهخداملتهبه . [ م ُ ت َهَِ ب َ ] (ع ص ) تأنیث ملتهب . رجوع به ملتهب شود.- ادویه ٔملتهبه ؛ داروهایی که التهاب و تورم و تهیج در اعضا پدید آورد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).