هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج ْ جا ] (ع ص ) کثیرالهجاء. (معجم متن اللغة). هجاکننده . (مهذب الاسماء). بسیار هجوکننده .
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج َءْ ] (ع اِ) هر چیزی که در نزد کسی سپری گردد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (تاج العروس ). هَجا . (از معجم متن اللغة). رجوع به هَجا شود. بشار گوید : <br
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج َءْ ](ع مص ) تیز گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). التهاب جوع . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج ْءْ ] (ع مص ) فرومردن گرسنگی کسی و آرمیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آرام گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوردن طعام . (تاج المصادر بیهقی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هَِ ] (ع اِ) شکل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). هذا علی هجاء ذاک ؛ این به شکل آن است . (از معجم متن اللغة). || دشنام . نکوهش . (ناظم الاطباء). || ضد مدح . (مهذب الاسماء). وصف بقبیح در شعر. هجو. هجا : مدیح او برساند سر یکی ب
انبار با جوّ مهارشدهcontrolled atmosphere storage, CA 1واژههای مصوب فرهنگستانانبار مواد غذایی در محفظهای که فشار هوا و رطوبت آن دقیقاً مهار شده است
بادموجwind wave, wind sea, seaواژههای مصوب فرهنگستانامواج گرانی سطح دریا حاصل از باد که پایدار یا درحالرشد است
موشک سطحروsea-skimming missile, sea skimmerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موشک هدایتشوندۀ دریایی که پس از پرتاب، برای جلوگیری از شناسایی شدن، در نزدیک سطح آب حرکت میکند
هجاءةلغتنامه دهخداهجاءة. [ هَُ ج َ ءَ ] (ع ص ) گول .(منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هجالغتنامه دهخداهجا. [ هََ ] (ع اِ) لغتی است در هَجَاءْ. (از معجم متن اللغة). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . رجوعه به هجاء شود.
هجاءةلغتنامه دهخداهجاءة. [ هَُ ج َ ءَ ] (ع ص ) گول .(منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
اهجاءلغتنامه دهخدااهجاء. [ اِ ] (ع مص ) بازداشتن شتر را بچرا و فرونشاندن گرسنگی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فرونشاندن گرسنگی را. (آنندراج ). گرسنگی بنشاندن . (تاج المصادر بیهقی ). || گزاردن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ادا کردن حق کسی را. (ناظم الاطباء). || خورانیدن چیزی را.
تهجاءلغتنامه دهخداتهجاء. [ ت َ ] (ع مص )نکوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). دشنام دادن کسی را به شعر. (منتهی الارب ) (آنندراج ): هجاه هجواً و هجاء و تهجاء. (ناظم الاطباء). برشمردن معایب کسی و قرار دادن آنها در شعر و دشنام دادن و نکوهیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به هجاء ش