هراسیدنلغتنامه دهخداهراسیدن . [ هََ دَ ] (مص ) ترسیدن . بیم داشتن . هراس داشتن . بشکوهیدن . (یادداشت به خط مؤلف ). ترسیدن و واهمه کردن باشد. (برهان ) : کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب اندر تن عدو بهراسد همی روان . فرخی .هنگام مدح ا
هراسیدنفرهنگ فارسی عمیدترسیدن؛ واهمه کردن: ◻︎ بنایی که محکم ندارد اساس / بلندش مکن ور کنی زاو هراس (سعدی۱: ۹۸).
هراشیدنلغتنامه دهخداهراشیدن . [ هََ دَ ] (مص ) شکوفه افتادن کسی را. قی کردن . استفراغ کردن . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هراش شود.
ناهراسیدنلغتنامه دهخداناهراسیدن . [ هََ دَ ] (مص منفی ) نترسیدن . مقابل هراسیدن . رجوع به هراسیدن شود.
درهراسیدنلغتنامه دهخدادرهراسیدن . [ دَ هََ دَ ] (مص مرکب ) هراسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به هراسیدن شود.
درهراسیدنلغتنامه دهخدادرهراسیدن . [ دَ هََ دَ ] (مص مرکب ) هراسیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به هراسیدن شود.
ناهراسیدنلغتنامه دهخداناهراسیدن . [ هََ دَ ] (مص منفی ) نترسیدن . مقابل هراسیدن . رجوع به هراسیدن شود.