هرملغتنامه دهخداهرم . [ هََ رَ ] (اِخ ) جایی است به یمن که بناهای عجیب دارد از ملوک حمیر. (منتهی الارب ).
هرملغتنامه دهخداهرم . [ هََ ] (اِخ ) جایی است در طایف از اموال عبدالمطلب و نیز گویند متعلق به ابوسفیان بن حرب بوده و هنگامی که او از جانب پیامبر مأمور هدم بت لات شد در این مکان اقامت کرد و به ذوالهرم معروف شد. (از معجم البلدان ).
هرملغتنامه دهخداهرم . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرم و کاریان بخش جویم شهرستان لار واقع در 48 هزارگزی جنوب باختری جویم و دامنه ٔ شمالی کوه یاسین . جلگه ای است گرمسیر و دارای 367 تن سکنه . از چاه مشروب میشود. محصول عمده
حرملغتنامه دهخداحرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . مکه . در مکه مقابل حل است : التنعیم ؛ موضع بمکة فی الحل ، لیس فی الحرم .مسافتی از پیرامن کعبه که صید در آن ناروا است . آن مقدار ارا
حرملغتنامه دهخداحرم . [ ح َرِ ] (اِخ ) نام وادیی به یمامة که نخل و زرع دارد. ابوزیاد گوید: فلج من افلاج یمامة. (معجم البلدان ).
هرمسیرلغتنامه دهخداهرمسیر. [ هَُ م َ ] (اِخ ) معرب هرمز اردشیر. نام سوق الاهواز است . (معجم البلدان ).
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از رستاق فراهان . (تاریخ قم ص 119). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از رستاق قاسان . (تاریخ قم ص 118). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از مزارع اروندجرد. (تاریخ قم ص 139). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمز سوملغتنامه دهخداهرمز سوم . [ هَُ م ُ زِ / س ِوْ وُ ] (اِخ ) پسر یزدگرد دوم ساسانی . رجوع به هرمزبن یزدجرد و نیز رجوع به ساسانیان شود.
هرمسیرلغتنامه دهخداهرمسیر. [ هَُ م َ ] (اِخ ) معرب هرمز اردشیر. نام سوق الاهواز است . (معجم البلدان ).
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از رستاق فراهان . (تاریخ قم ص 119). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از رستاق قاسان . (تاریخ قم ص 118). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآبادلغتنامه دهخداهرمزدآباد. [ هَُ م َ ] (اِخ ) از مزارع اروندجرد. (تاریخ قم ص 139). رجوع به هرمزآباد شود.
دان دهرملغتنامه دهخدادان دهرم . [ دَ هََ ] (اِخ ) نام قسم دوم از قطعه ٔ سیزدهم کتاب بهارث که بیاس بن پراشر بروزگار جنگ بزرگ میان فرزندان پاندو و اولاد کورو کرده است در هند. و قسم مذکور در ثواب صدقات است . (ماللهند بیرونی ص 64).
حسن آباد اهرملغتنامه دهخداحسن آباد اهرم . [ ح َ س َ دِ اَ رُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم بالای شهرستان شهرضا در 9هزارگزی شوسه ٔ اصفهان به آباده . 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10
چهرملغتنامه دهخداچهرم . [ چ َ رُ ] (اِخ ) تلفظی از جهرم است : ز چهرم بیامد به شهر ستخرکه آزادگان را بدان بود فخر. فردوسی .رجوع به جهرم شود.
جهرملغتنامه دهخداجهرم . [ ج َ رُ ] (اِخ ) شهر جهرم مرکز شهرستان جهرم و بخش کوهک ، نام قدیمی آن گهرم (زمین گرم ) و جهرم معرب آنست . این شهر از شهرهای بسیار قدیم ایران بوده ، فردوسی در شاهنامه از آن در عصر ساسانیان نام برده و مستوفی در نزهةالقلوب بانی آنرا بهمن بن اسفندیار میداند. فاصله ٔ این ش