هرهریلغتنامه دهخداهرهری . [ هَُ هَُ ] (ص نسبی ) بی بند و بار. بی اعتقاد.- هرهری مذهب ؛ کسی که هیچ مذهبی ندارد، به قوانین هیچ دینی عمل نمی کند. (یادداشت به خط مؤلف ).
هرهریفرهنگ فارسی معین(هُ هُ) (ص نسب .) (عا.) 1 - بی بند و بار. 2 - بی ایمان ، بی اعتقاد. ؛~ مذهب آن که دین و مذهبی ندارد.
چارهگریفرهنگ فارسی عمیدچارهسازی؛ تدبیر و تٲمل: ◻︎ بهجز مرگ هر مشکلی را که هست / به چارهگری چاره آمد به دست (نظامی۶: ۱۱۴۵).
عرعریلغتنامه دهخداعرعری . [ ع َ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب به عرعر. مانند عرعر. بسان درخت عرعر.- قامت عرعری ؛ قامت آخته و راست : ترا ره نمایم که چنبر که را کن به سجده مر این قامت عرعری را. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص <s
خدانشناسفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیدین، کافر، ملحد ۲. هرهری مسلک ۳. ناپارسا، ناپرهیزگار، نامطمئن ≠ خداشناس