هرولةلغتنامه دهخداهرولة. [ هََرْ وَ ل َ] (ع مص ) رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن . (منتهی الارب ). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن در رفتن کمتر از خبب یا بین عدو و مشی . (اقرب الموارد) : کرده پندازی گرد تله ای هروله ای
اریولهلغتنامه دهخدااریوله . [ اُ ل َ ] (اِخ )اوریوله . اریواله . رجوع به اریول شود: و یقال ان اریولة هی تدمیر و هی اسم ملک ملکها من قدیم و منه اخذها المسلمون حین الفتح . (نخبة الدهر دمشقی ص 245).
حرالةلغتنامه دهخداحرالة. [ ح َ رال ْ ل َ ] (اِخ ) شهری است به مغرب یا قبیله ای است به بربر و از آنجاست حسن بن علی بن احمدبن الحسن الحَرالّی صاحب تصانیف مشهوره . (منتهی الارب ).
یارولیلغتنامه دهخدایارولی . [ یارْ وَ ] (اِخ ) دهی است از بخش دلفان شهرستان خرم آباد،با 150 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
هرولةلغتنامه دهخداهرولة. [ هََرْ وَ ل َ] (ع مص ) رفتاری میان دویدن و رفتن و دویدن بعد عنق و شتاب رفتن . (منتهی الارب ). نوعی از رفتار که پویه نیز گویند. (ناظم الاطباء). شتاب کردن در رفتن کمتر از خبب یا بین عدو و مشی . (اقرب الموارد) : کرده پندازی گرد تله ای هروله ای
رملانلغتنامه دهخدارملان . [ رَ م َ ] (ع مص ) پوییدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بشتافتن و پویه دویدن و جنبانیدن هر دو دوش را. (از منتهی الارب ). هروله کردن ، و منه : رملان طائف البیت بمکة. (از اقرب الموارد). هروله کردن یعنی سرعت کردن در راه رفتن و جنبانیدن دوشها را. (از متن اللغه ).
گرگ تازلغتنامه دهخداگرگ تاز. [ گ ُ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه چون گرگ تازد. آنکه به هروله رود : صیادی سگی معلم داشت از این پهن بری ... گرگ تازی ، نهنگ یازی چون صرصر در صحرا. (سندبادنامه ص 200).
ترهبللغتنامه دهخداترهبل . [ ت َ رَب ُ ] (ع مص ) به روش رهبلة رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به روش رهبلة رفتن . و رهبلة نوعی از رفتاراست . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به روش رهبله رفتن و آن نوعی رفتار است مانند هرولة. (از المنجد).