چارکشلغتنامه دهخداچارکش . [ ک ُ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای قدیم النسق . از آب قنات مشروب میشود. هوایش ییلاقی است و قلیلی رعیت دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 50).
ارقشلغتنامه دهخداارقش . [ اَ ق ِ ] (ص ) فهمیده . کاردان . (برهان ). و مؤلف برهان گوید: در جای دیگر بجای قاف ، فای مفتوح نوشته بودندقافله و کاروان و هیچیک شاهد نداشتند، واﷲ اعلم - انتهی . و رجوع بفرهنگ سروری و شعوری شود.
ارقشلغتنامه دهخداارقش . [اَ ق َ ] (ع ص ) آنکه نقطه های سیاه و سپید داشته باشد. (منتهی الأرب ). آنکه خجکهای سیاه و سپید دارد. دارای خالهای سیاه و سپید. باخطوخال . ج ، رُقش . || ماری که خطهای سرخ و سیاه و خاکی دارد. مار سیاه و سپید. (مهذب الاسماء). ارقم . مار پیسه . || اسبی که نقطه های خرد دار