هزجلغتنامه دهخداهزج . [ هََ زَ ] (ع مص ) سراییدن سرود طرب انگیز. (منتهی الارب ). ترنم و انشاد. (اقرب الموارد). || (اِ) آواز تندر. (منتهی الارب ). صوت الرعد و الذِبّان . (اقرب الموارد). || نوعی از سرود و ترانه ٔطرب انگیز. || آواز با اندکی گرفتگی گلو. || هر کلام متدارک و متقارب . (منتهی الارب
هزجدیکشنری عربی به فارسیاهنگ موزون , خوش نوا , جهش يا حرکت فنري , اهنگ خوش نوا وموزون خواندن , شعرنشاطانگيز خواندن , باسبکروحي حرکت کردن
هزجفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) در عروض، بحری از بحور شعر بر وزن «مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن».۲. [قدیمی] آواز طربآور؛ سرود طربانگیز.
حججلغتنامه دهخداحجج . [ ح ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ حجت ، حجتها؛ حجج الاسلام . || اسناد و حکم نامه ها : دیگر احتیاط در اموری که تعلق به نوشتن حجج و وثائق و انواع کتب و اصناف حکم نامه ها... (تاریخ غازانی ص 233).
حججلغتنامه دهخداحجج . [ ح ُ ج ُ ] (ع اِ) راه های کنده شده . (منتهی الارب ). || جراحات که غور آن بمیل دریافته باشند. (منتهی الارب ).
حجزلغتنامه دهخداحجز. [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن . منع کردن . (منتهی الارب ). دور کردن (آنندراج ). || در میان دو چیز درآمدن . (منتهی الارب ). || شتر را نشانیده ، سپل بر میان وی بستن برای علاج . (منتهی الارب ). نشانیدن شتر و بستن رسن در دو پای و میان او تا علاج جراحت پشت او کرده شود. (آنندراج ).
زهزجلغتنامه دهخدازهزج . [ زَ زَ ] (ع اِ)آواز پریان و بانگ و فریاد آنها. ج ، زهازج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
متهزجلغتنامه دهخدامتهزج . [ م ُ ت َ هََ زْ زِ ] (ع ص ) کمان که وقت زه کشیدن بانگ کند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به صدا آورنده ٔ زه کمان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهزج شود.
تهزجلغتنامه دهخداتهزج . [ ت َ هََ زْ زُ ] (ع مص ) سراییدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تدارک و تتابع صوت . (از اقرب الموارد). || بانگ کردن کمان وقت زه کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بانگ کردن رعد. (از اقرب الموارد).