هشتدهلغتنامه دهخداهشتده . [ هََ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) توصیفی عددی ، هژده . (ناظم الاطباء) : اندر ملک هشتده سال بماند و او را دو پسر بود. (تاریخ بلعمی ). و چون از ملک او هشتده سال گذشته بود عیسی را به آسمان بردند. (تاریخ بلعمی ).
استدعدیکشنری عربی به فارسیاحضار نمودن (بمحکمه) , با تنظيم کيفر خواست متهمي را بمحاکمه خواندن , احضارکردن , فراخواندن , برگرداندن , بيرون کشيدن , فراخواني , احضار , فراخواستن , احضار قانوني کردن
استدعىدیکشنری عربی به فارسیفرا خواند , احضار كرد , خواست , درخواست كرد , طلبيد , به حضور طلبيد , به حضور فرا خواند
استدعي سفيراًدیکشنری عربی به فارسیسفيرى را فرا خواند , سفيرى را احضار كرد , سفيرى را خواست , سفيرى را به حضور طلبيد (فرا خواند)
هشدهلغتنامه دهخداهشده . [ هََ / هَِ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) هژده . هشتده : در هشده هزار عالم کس را نیافتند که یک شربت از او درکشد. (تذکرةالاولیاء عطار).
هجدهلغتنامه دهخداهجده . [ هََ / هَِ دَ ه ْ ] (عدد، ص ، اِ) ده بعلاوه ٔ هشت . (ناظم الاطباء). هشتده . (آنندراج ). عددی که در میان هفده و نوزده است . با فتح اول هم صحیح است . (فرهنگ نظام ). هژده . (شمس اللغات ). هیجده « : این پسر را سالش
هژدهلغتنامه دهخداهژده . [ هَِ دَه ْ ] (عدد، ص ، اِ) هیجده . هشتده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ده به علاوه ٔ هشت . (از ناظم الاطباء). هیجده . عددی ماقبل نوزده و پس از هفده : چون یزدجرد جوان مرد از پس او هژده سال این هرمز برادر کهتر که پیش پدر بود ملک بگرفت . (تاریخ بل
زادلغتنامه دهخدازاد. (اِ) سن و سال . (برهان قاطع) (آنندراج ). لهذا مردم سالخورده را بزادبرآمده خوانند. (برهان قاطع) : مردی جوان و زادش زیر چهل ولیکن سنگش چو سنگ پیری دیرینه و معمّر.فرخی .همه کرامت زین رو همی رسید به وی بدان زم
پرویزلغتنامه دهخداپرویز. [ پ َرْ ] (اِخ ) لقب خسرو دوم بیست و سومین پادشاه ساسانی است . پرویز در اصل ابهرویز بمعنی پیروز و مظفر باشد. در ترجمه ٔ طبری بلعمی آمده است : «هرمز را پسری بود پرویز نام و او را ولیعهد کرده بود و ملک ازپس خویش بدو داده بود بهرام و آن سپاه که با وی بودند از هرمز بیزار ش