هشتیلغتنامه دهخداهشتی . [ هََ ] (اِ) قسمتی از خانه که پشت دروازه واقع و غالباً هشت گوش است . (یادداشت به خط مؤلف ).
اسید چرب استریشدهesterified fatty acid, free fatty acidواژههای مصوب فرهنگستانمحصول ترکیب اسید چرب آزاد با یک مولکول الکلی دیگر مثل گلیسرول
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
تزریق اسیدacid feedواژههای مصوب فرهنگستاناستفاده از اسید در عملیات شیمیایی آبهای خنککن برای واپایش میزان جرمگرفتگی کلسیمکربنات و به دست آوردن بیشترین مقدار گندزدایی (disinfection) با استفاده از کلر
ریبونوکلئیکاسیدribonucleic acidواژههای مصوب فرهنگستانبسپاری متشکل از واحدهای ریبونوکلئوتید اختـ . رِنا RNA
هشتیجانلغتنامه دهخداهشتیجان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت از بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 451 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
هشتیکهلغتنامه دهخداهشتیکه . [ هََ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندرگز شهرستان گرگان دارای 365 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ بلبل و چشمه های دیگرو چاه . محصول عمده اش برنج ، غله ، پنبه ، کنجد، صیفی ومختصر نیشکر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="
هشتیانلغتنامه دهخداهشتیان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه . آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
هشتیجانلغتنامه دهخداهشتیجان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرودشت از بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 451 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ سیوند و محصول عمده اش غله و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
هشتیکهلغتنامه دهخداهشتیکه . [ هََ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بندرگز شهرستان گرگان دارای 365 تن سکنه . آب آن از چشمه ٔ بلبل و چشمه های دیگرو چاه . محصول عمده اش برنج ، غله ، پنبه ، کنجد، صیفی ومختصر نیشکر است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="
هشتیانلغتنامه دهخداهشتیان . [ هََ ] (اِخ ) دهی است از بخش صومای شهرستان ارومیه دارای 190 تن سکنه . آب آن از رود بردوگ و محصول عمده اش غله و توتون و صنعت دستی مردم جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
حسین بهشتیلغتنامه دهخداحسین بهشتی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدعلی قاری معاصر شاه اسماعیل صفوی بوده است . او راست : تجوید القرآن و کتاب الحساب . (ذریعه ج 3 ص 366 و ج 7 ص <span class="hl
چهارجوی بهشتیلغتنامه دهخداچهارجوی بهشتی . [ چ َ / چ ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جویهای بهشت است . رجوع به چارجوی بهشتی شود.
چارجوی بهشتیلغتنامه دهخداچارجوی بهشتی . [ ی ِ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) چهار نهر، یکی از آب دوم از شیر، سوم از خمر، چهارم از عسل . (آنندراج ). || کنایه از سیحون و جیحون و نیل و فرات .(آنندراج ). || کوثر و سلسبیل و تسنیم و طهور در بهشت . (اقبالنامه چ وحید ص 250) <span clas
زرتهشتیلغتنامه دهخدازرتهشتی . [ زَ ت ُ ] (ص نسبی ) زردشتی . رجوع به زردشتی ، مزدیسنا، چهارمقاله ٔ نظامی و ماده ٔ قبل شود.
زردهشتیلغتنامه دهخدازردهشتی . [ زَ هَُ / هََ / هَِ ] (ص نسبی ) زردشتی . زرتشتی . منسوب به زردشت پیامبر ایرانیان باستان : لب بیجاده گون و ناله ٔ چنگ می چون زنگ و دین زردهشتی . <p class="author"