همبازلغتنامه دهخداهمباز. [ هََ ] (ص مرکب ) هم باز. شریک . همتا. انباز. حریف .نظیر. مانند. همانند. (یادداشت مؤلف ) : خروشان از آن جایگه بازگشت تو گفتی که با باد همباز گشت . فردوسی .ز توران سزاوار و همباز تونیابم کسی نیز دمساز تو
همبازیلغتنامه دهخداهمبازی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شریک بودن . همباز بودن . انبازی . شرکت . رجوع به همباز شود.
همبازیلغتنامه دهخداهمبازی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شریک بودن . همباز بودن . انبازی . شرکت . رجوع به همباز شود.