مترس، همآغوش، همخوابه، همخواب
correspondent, reducer
جماع، خفتوخیز، مجامعت، همخوابگی
زناشوئی.
همبستر، همخوابه
مترس، مصاحب، نشمه، همبستر
ضجیع، مترس، همبستر، همخوابه، همخواب
۱. سیگار دود کردن ۲. همبستر شدن (با روسپی)
۱. همبستر ۲. شوهر ۳. همسر ۴. مترس