همسازدیکشنری فارسی به انگلیسیaccordant, according, compatible, concordant, concurrent, congruent, congruous, consistent, consonant, sympathetic, symphonic
پیوستگاه همسازaccordant junction, concordant junctionواژههای مصوب فرهنگستانمحل به هم پیوستن دو رود یا دو دره که در محل اتصال، همسطح هستند
زهکش همسازaccordant drainage, concordant drainageواژههای مصوب فرهنگستانزهکشی که همجهت یا همخوان با ساختارهای زمینشناختی موجود شکل گرفته باشد
چکادهای همسازaccordant summitsواژههای مصوب فرهنگستاننوک تپهها یا قلههای کوهستان که در یک پهنه، در سطح فرضی همتراز یا اندکی شیبدار قرار داشته باشد
همسازیدیکشنری فارسی به انگلیسیaccord, accordance, concord, conformity, congruence, congruity, consistency, consonance, orientation, sympathy, symphony, tune, unity
همسازیcompatibility 2واژههای مصوب فرهنگستانقابلیت یک افزاره یا برنامه یا داده که آن را برای کار با یک رایانه یا افزاره یا برنامۀ دیگر مناسب میسازد
پیوستگاه همسازaccordant junction, concordant junctionواژههای مصوب فرهنگستانمحل به هم پیوستن دو رود یا دو دره که در محل اتصال، همسطح هستند
ناهمسازلغتنامه دهخداناهمساز. [ هََ ] (ص مرکب ) ناساز. ناسازوار. ناسازگار. غیرمتناسب . بی تناسب . ناهم جور. || ناهم کوک .
پیوستگاه ناهمسازdiscordant junctionواژههای مصوب فرهنگستانمحل به هم پیوستن دو رود یا دو دره که در محل اتصال، همسطح نیستند
پیوستگاه همسازaccordant junction, concordant junctionواژههای مصوب فرهنگستانمحل به هم پیوستن دو رود یا دو دره که در محل اتصال، همسطح هستند