هنالغتنامه دهخداهنا. [ هََ ن َ ] (ع ضمیر) لغتی است در انا. (اقرب الموارد). من ، ضمیر متکلم مفرد. رجوع به انا شود.
هنادیکشنری عربی به فارسیاينجا , در اينجا , در اين موقع , اکنون , در اين باره , بدينسو , حاضر , در اين
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
تلهعسلhoney potواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای در شبکه که عمداً طوری پیکربندی شده است که با شبیهسازی خدمات شبکه مهاجمان را تطمیع کند و آنها را به دام اندازد
جریان عسلیhoney flow,coda di topoواژههای مصوب فرهنگستانشکل ریزش اسپرسو در هنگام خارج شدن از ناودانهای پالابَر/ صافیبَر (portafilter) که حالت ریزش عسل را تداعی میکند
غاز تایوانیAnas formosaواژههای مصوب فرهنگستانگونهای کوچک جثه از اردکیان و راستۀ غازسانان با بدن حنایی یا قهوهای روشن و بالهای سفید
هنأیلغتنامه دهخداهنأی . [ هََ آ ] (ع ص ) ابل هنأی ̍؛ شترانی که به گیاه کم از سیری رسیده باشند. (منتهی الارب ).
هنادسةلغتنامه دهخداهنادسة. [ هََ دِ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هُندوس . (منتهی الارب ). به معنی دانای امور.(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به هندوس شود.
هنادکلغتنامه دهخداهنادک . [ هََ دِ ] (ع اِ) ج ِ هندکی . مردان هند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هندکی شود.
هنابیرلغتنامه دهخداهنابیر. [ هََ ] (ع اِ) جای هلاک . || دوزخ . || زمین بلند. (منتهی الارب ). ریگزار بلند، واحد آن هنبورة است و خود مقلوب نهابیر است . (اقرب الموارد).
هنادسةلغتنامه دهخداهنادسة. [ هََ دِ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هُندوس . (منتهی الارب ). به معنی دانای امور.(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به هندوس شود.
هنادکلغتنامه دهخداهنادک . [ هََ دِ ] (ع اِ) ج ِ هندکی . مردان هند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هندکی شود.
هنابیرلغتنامه دهخداهنابیر. [ هََ ] (ع اِ) جای هلاک . || دوزخ . || زمین بلند. (منتهی الارب ). ریگزار بلند، واحد آن هنبورة است و خود مقلوب نهابیر است . (اقرب الموارد).
هنادکةلغتنامه دهخداهنادکة. [ هََ دِ ک َ ] (ع اِ) ج ِهندکی . (منتهی الارب ). رجوع به هنادک و هندکی شود.
ابوالمهنالغتنامه دهخداابوالمهنا. [ اَ بُل ْ م ُ هََ ن ْ نا ] (اِخ ) خلف بن خالد بصری . محدث است و از بکربن مضر روایت کند.
پیوسته بپهنالغتنامه دهخداپیوسته بپهنا. [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ ب ِ پ َ ] (ص مرکب ، اِمرکب ) آن است که هر دو ستاره اندر یکی جهت یا شمال یا جنوب راست شوند و درجات عرض یک عدد باشند، آن وقت ایشان را پیوسته به پهنا گویند. (التفهیم بیرونی
روهنالغتنامه دهخداروهنا. [ هَن ْ نا ] (اِ) روهینا. فولاد و شمشیر آبدار. (از انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به روهنی و روهینا شود.
سپیدپهنالغتنامه دهخداسپیدپهنا. [ س َ / س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) سپیدپهنای . کنایه از صبح دوم است که صبح صادق باشد. (برهان ) (شرفنامه ) (آنندراج ).