هوازنی 1airblastingواژههای مصوب فرهنگستانتمیز کردن سطح بیرونی یا درونی اجسام بهوسیلۀ هوا، با اعمال فشار زیاد
هوازنلغتنامه دهخداهوازن . [ هََ زِ ] (اِخ ) نام پدر شیخ ابوالقاسم قشیری عارف معروف است . رجوع به ابوالقاسم شود.
هوازنلغتنامه دهخداهوازن . [ هََ زِ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از نسل سبا. (سمعانی ). قبیله ای است از قیس . (منتهی الارب ). از قبایل قیس و آنان فرزندان هوازن بن منصوربن عکرمةبن حفصةبن قیس عیلان اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 340).
غزوه ٔ هوازنلغتنامه دهخداغزوه ٔ هوازن . [ غ َزْ وَ ی ِ هََ زِ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ حنین . رجوع به حنین و هوازن شود.