هواپرستلغتنامه دهخداهواپرست . [ هََ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوای نفس باشد. پیرو هوس . هواباره : گفتا چه گمان بری که مستم یا شیفته و هواپرستم . نظامی .گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش . <p clas
هواپرستیلغتنامه دهخداهواپرستی . [ هََ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) در پی هوای نفس بودن . هوس رانی : طالب زهواپرستی هندبرگشت و سوی مطالب آمد.طالب .
هواپرستیلغتنامه دهخداهواپرستی . [ هََ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) در پی هوای نفس بودن . هوس رانی : طالب زهواپرستی هندبرگشت و سوی مطالب آمد.طالب .
هوس بازلغتنامه دهخداهوس باز. [ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنکه در پی هوس رود. هواپرست . (آنندراج ). که هوس باختن خواهد : هرزه گردی بی نماز، هواپرست هوس باز.(گلستان ). ضغرس ؛ مرد آزمند هوس باز. (منتهی الارب ).
هوابارهلغتنامه دهخداهواباره . [ هََرَ / رِ ] (ص مرکب ) هواپرست . پیرو هوس : من گرنه همچو ذره هواباره بودمی گرد جهان چرا شده آواره بودمی ؟اثیر اومانی .
ولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام اد، ولنگار، هواپرست، یله سلیطه افراطی غریب، آنرمال، منحرف لاسلاسو، عیاش بیتقوا هرزه
نفسپرستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات باز، هوسران، هواپرست، خوشگذران، آتشیمزاج، شهوتی، حشری، هیز، ناپاک، بیکار، الواط، عیاش، پرخور، مسرف، ول، هرزه، بی عفت آدم نفسپرست، آدم پرخور، زن بیبندوبار، شخص مست، شخص معتاد
هواپرستیلغتنامه دهخداهواپرستی . [ هََ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) در پی هوای نفس بودن . هوس رانی : طالب زهواپرستی هندبرگشت و سوی مطالب آمد.طالب .