هوسناکلغتنامه دهخداهوسناک . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) بوالهوس . باهوس .هوسمند. خواهشمند و آرزومند. (آنندراج ). آرزومند و طالب و دارای هوی و هوس . (ناظم الاطباء) : گفتم آه آتشین بس کن ، نه من خاک توام ؟نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام ؟ خاقانی .</
هواشانقلغتنامه دهخداهواشانق . [هََ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجبد شهرستان هروآباد، دارای 182 تن سکنه ، آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شهوتانگیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ز، عاشقانه، عشقی، مقویباه، شهوانی، هوسانگیز، اغواگر، هوسناک