هوشورلغتنامه دهخداهوشور. [ هوش ْ وَ ] (ص مرکب ) صاحب هوش . هوشمند : دو پرمایه بیداردل پهلوان یکی هوشور پیر و دیگر جوان .فردوسی .
پشتۀ یخرُفتیesker/ asar/ eschar/ eskar/ osarواژههای مصوب فرهنگستانپشتۀ ساختهشده از انباشتههای شن و ماسۀ یخساری
گاوسورلغتنامه دهخداگاوسور.(اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرند شهرستان شاه آباد، واقع در 16000گزی جنوب خاوری کرند و 6000 گزی جنوب شوسه ٔ شاه آباد. دشت ، سردسیر، دارای 365 تن سکنه ، آب آن از
حاشورلغتنامه دهخداحاشور. (فرانسوی ،اِ) هاشور. نوعی از خطوطباریک چون سایه ٔ کمرنگ در رسم و نقاشی . || حاشورزدن (در نقاشی ) .
حاصورلغتنامه دهخداحاصور. (اِخ ) (محاصره شده ) شهر معروفی از شهرهای کنعانیان که یابین بر آن سلطنت داشت ، و یوشع آن را مفتوح ساخته به آتش سوخت (یوشع 11:10 و 11) لکن ثانیاً آباد شده باز پادشاهی ا