هولناکلغتنامه دهخداهولناک . [ هََ/ هُو ] (ص مرکب ) (از: هول عربی + ناک فارسی ) مهیب .ترسناک . (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که از دیدن آن هیبت و ترس در دل پدید آید. (آنندراج ) : یکی باد برخاست بس هولناک دل جنگیان شد از آن پر ز باک
هولناکفرهنگ مترادف و متضادبیمناک، ترسآور، ترسناک، ترسناک، خوفانگیز، خوفناک، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراسانگیز، هولناک
چولانکلغتنامه دهخداچولانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 187 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
هراسناکفرهنگ مترادف و متضادبیمناک، خوفناک، سهمگین، سهمناک، متوحش، مرعوب، مهیل، وحشتزده، وهمناک، هراسان، هولناک، هولناک