هویةلغتنامه دهخداهویة. [ هََ وی ی َ ] (ع ص ) چاه دورتک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). ج ، هوایا. (از اقرب الموارد).
هویةلغتنامه دهخداهویة. [ هََ ی َ ] (ع ص ) مؤنث هَوی . زن صاحب هوی یعنی دوست دارنده . (از اقرب الموارد). رجوع به هوی شود.
هویةلغتنامه دهخداهویة. [ هَُ وی ی َ ] (ع اِ) هویت . عبارت است از تشخص و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر وجود خارجی اطلاق میگردد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || هویة گاه بر ماهیت با تشخص اطلاق میگردد که عبارت است از حقیقت جزئیه . (از کشاف اصطلاح
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
گُوِة انبارhatch wedgeواژههای مصوب فرهنگستانگوهای چوبی برای محکم کردن زهوار دهانهپوش و دهانهپوش بر روی دهانه
جزیرة راستگرد ورود و خروجright-in right-out islandواژههای مصوب فرهنگستانمحوطة مثلثیشکل برآمدهای که با مسدود کردن قسمتی از راه در انتهای مسیر ورودی به تقاطع، مانع انجام حرکات گردش به چپ و عبور مستقیم میشود
حوّاOphiuchus, Oph, Serpent Bearerواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی بزرگ استوای آسمان در همسایگی شمالی صورت عقرب، که به شکل مردی ماربهدست تصور میشود
شهویةلغتنامه دهخداشهویة. [ ش َ هََ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث شهوی . (فرهنگ فارسی معین ).- قوه ٔ شهویه ؛ قوه ٔ جذب ملایم یا جذب مطلوب الحصول . مقابل قوه ٔ غضبیه . قوه ٔ دفع مُنافر یا دفع مهروب عنه . نفس آرزو. قوة بهیمیه ، و آلتها الکبد. (یادداشت
ساهویةلغتنامه دهخداساهویة. [ ی َ ] (اِخ ) الواسطی ، جد سلیمان بن وهب است . (الوزراء و الکﱡتاب ص 96).
دهویةلغتنامه دهخدادهویة. [ دَهَْ وی ی َ ] (ع ص ) داهیة دهویة. مبالغه ٔ بلای سخت . (منتهی الارب ). به طور مبالغه بلای سخت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به دهواء شود.
اهویةلغتنامه دهخدااهویة. [ اَ هَْ وِ ی َ ] (ع اِ) ج ِ هوا. چنانکه اغذیه و ادویه جمع غذا و دوا. (آنندراج )(غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء) : بر یکدیگر حسد بردند و اهویه ٔمختلفه در میان ایشان پیدا شد. (تاریخ قم ص 241). رجوع
اهویةلغتنامه دهخدااهویة. [ اُ وی ی َ ] (ع اِ) میان آسمان و زمین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || مغاکی . گودی . (منتهی الارب ).