هکهکلغتنامه دهخداهکهک . [ هَُ هَُ ] (اِ صوت )آواز گریه که در گلو باشد. (انجمن آرا) : صوفیا قرّابه از می هکهک گریه گشادگریه ٔخونین او در سجده گاه او ببین . امیرخسرو.رجوع به هق هق شود.
عقعقفرهنگ فارسی عمیدپرندهای شبیه کلاغ با پرهای سیاهوسفید؛ عکعک؛ عکه؛ کسک؛ شک؛ کلاژه؛ غلبه؛ غلپه؛ زاغپیسه؛ کلاغپیسه.
عقعقلغتنامه دهخداعقعق . [ ع َ ع َ ] (ع اِ) مرغی است ابلق از نوع غراب ، آوازش عین قاف است ، به فارسی عکه نامندش . حرام است در صحیح مانند غراب . و اگر دماغ آن را بر پنبه طلا کنند و بر زخم تیرنهند پیکان تیر به آسانی بیرون آید. (منتهی الارب ). طائری است سیاه و تیزپرواز، و گویند مرغی است سیاه و سف
عکعکلغتنامه دهخداعکعک . [ ع َ ع َ ] (اِ) به معنی عکه باشد و آن پرنده ای است مشهور و او سفید و سیاه و درازدم باشد و به عربی عقعق گویند و بعضی گویند عقعق معرب عکعک است . (برهان قاطع). و رجوع به عقعق شود.
غکهلغتنامه دهخداغکه . [ غ ُ ک َ / ک ِ ](اِ صوت ) جستن گلو را گویند و آن را به عربی فواق خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). هکجه باشد و به تازی فواق گویند. (از جهانگیری ). هکهک . (ناظم الاطباء).