هیمانلغتنامه دهخداهیمان . [ هََ ] (ع ص ) تشنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). عطشان . (اقرب الموارد). || شیفته و سرگشته . (منتهی الارب ). محب شدیدالوجد. (اقرب الموارد). || شتر هیمازده . (منتهی الارب ). شتر مبتلی به مرض هیام . (اقرب الموارد). مؤنث آن هَیمی ̍. (اقرب الموارد).
هیمانلغتنامه دهخداهیمان .[ هََ ی َ ] (ع مص ) دوست داشتن زن را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || عاشق گردیدن و سرگشته و شیفته شدن از عشق و رفتن بر غیر اراده و مراد. (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هامت الناقة هَیَماناً؛ ذهبت علی وجهه [ وجهها ] لرعی . (اقرب الموارد). ||
مدار انتقال هومانHohmann transfer orbit, Hohmannواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مدار انتقال بیضوی که در آن حداقل انرژی به مصرف میرسد نیز: مسیر هومان Hohmann trajectory مدار هومان Hohmann orbit انتقال هومان Hohmann transfer
انتقال هومان دوبیضویbi-elliptic Hohmann transferواژههای مصوب فرهنگستاننوعی انتقال هومان که در آن ازطریق دو بیضی هممحور و از مسیری خارج از مدار هدف انتقال انجام میشود
هیمیلغتنامه دهخداهیمی . [ هََ ما ] (ع ص ) مؤنث هیمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). شتر مبتلا به هیام . (از اقرب الموارد). رجوع به هیمان شود.
هیماءلغتنامه دهخداهیماء. [ هََ ] (ع ص ) مؤنث هَیْمان . (منتهی الارب ). رجوع به هَیْمان شود. || دشت بی آب و بی نشان و بی راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیابان که در آن آب نبود. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || بیماریی است شتر را که به آشامیدن آب باران فراهم به بیابان حادث گردد. (منتهی الارب
انداهیمانلغتنامه دهخداانداهیمان . [ اَ ] (اِ) دوایی است که جریان شکم را نافع است . (آنندراج ). امام محمدبن زکریای رازی در حاوی گوید انداهیمان دوایی است کرمانی و معروف است بدیغورس بالخاصیه شکم براند. (از یادداشت مؤلف ).