هینونلغتنامه دهخداهینون . [ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هَیِّن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به هین شود.
حنونلغتنامه دهخداحنون . [ ح َ ] (ع اِ) باد که از وی آواز آید مانند حنین شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). باد بانگ کن . (مهذب الاسماء). باد سخت آوازکننده . || کمان بانگ آور. (ناظم الاطباء). || زن کودک دار که شوهر کند تا زوج بمهمات اولادش قیام نماید. (منتهی الارب ) (اقرب الموا
حنونلغتنامه دهخداحنون . [ ح َن ْ نو ] (ع اِ) گل حنا یا شکوفه از هر درخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
حنونلغتنامه دهخداحنون . [ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ حنین .جمادی الاولی و الاخره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ حِنین . (ناظم الاطباء). رجوع به حنین شود.
تضمین مزدوجلغتنامه دهخداتضمین مزدوج . [ ت َ ن ِ م ُ دَ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) این صنعت چنان بود که دبیر یا شاعر بعد از آن که حدود اسجاع و قوافی نگاه داشته باشد و شرایط آن بجای آورده ، در اثنای ابیات دو لفظ مزدوج یا بیشتر بکار بندد. مثال از قرآن : و جئتک من سَبَاء بنَبَاء یقین . (قرآن <span cla