ترجمه مقاله

واجب

vājeb

۱. لازم؛ ضروری.
۲. (فقه) آنچه به‌جا آوردنش لازم باشد و ترک آن گناه و عِقاب داشته‌باشد؛ بایا؛ بایست؛ بایسته.
۳. (فلسفه) [مقابلِ ممکن] ویژگی موجودی که در وجود خود نیازمند علّتی نباشد.
⟨ واجب کفایی: (فقه) امری که هرگاه یک تن آن را انجام دهد از عهدۀ دیگران ساقط می‌شود.

۱. بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، لازم
۲. درخور، سزاوار، شایسته ≠ غیرواجب، مستحب

بایسته، بایا

ترجمه مقاله