واخیدهلغتنامه دهخداواخیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) از هم جدا کرده . (برهان ). جدا کرده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (منتهی الارب ). || برزده . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). پشم و پنبه ٔ برزده و حلاجی کرده را گویند. (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ). حلاجی کرده .
فاخیدهلغتنامه دهخدافاخیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) واخیده . (ناظم الاطباء). برکنده . || حلاجی شده . || گردآورده . رجوع به فاخیدن شود.
شیدهلغتنامه دهخداشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) زده . محلوج . ندیف . فلخیده . فلخمیده . حلیج . مندوف . منفوش . حلاجی شده . واخیده . (یادداشت مؤلف ): قطن ندیف ؛ پنبه ٔ شیده . (نصاب الصبیان ).
ذخیلغتنامه دهخداذخی . [ ذَخ ْی ْ ](ع مص ) واخیده شدن پشم به کمان ندّافی . (منتهی الارب ). محلوج شدن پشم با کمان حلاّج . || شتابی کردن . (منتهی الارب ). || ذَختهم الرّیح ؛ رسید به آنها باد و نیست ایشان را از آن پرده و مانع.
مندوفلغتنامه دهخدامندوف . [ م َ ] (ع ص ) پنبه ٔ زده . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ندیف . محلوج . منفوش . حلیج . فلخیده . فلخمیده . واخیده . شیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
حلیجلغتنامه دهخداحلیج . [ ح َ ] (ع ص ) محلوج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پنبه ٔ بریده . (مهذب الاسماء). پنبه ٔ زده . ندیف . شیده . واخیده . مندوف . منفوش . فلخمیده . فلخیده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- قطن حلیج ؛ پنبه که از تخم جدا کرده باشند. (ازمنتهی الارب ) (از آ