وارسیلغتنامه دهخداوارسی . [ رَ ] (حامص مرکب ) بازرسی .سرکشی . تفتیش . به معنی سرکشی و بازدید است بر کارهای سپرده به خود یا بر کارهایی که خود به دیگری سپرده .(از فرهنگ ترکتازان ). رسیدگی کردن به چیزی یا به کاری . ممیزی . رسیدگی و دقت و غوررسی . (ناظم الاطباء).
گوارشگلغتنامه دهخداگوارشگ . [ گ َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزاب بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع در 31 هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه مشهد به وارداک . هوای آن معتدل است . 1019 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میش
گوارشیلغتنامه دهخداگوارشی . [ گ ُ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به گوارش .- جانوران گوارشی ؛ ساختمان بدن آنهامانند هیدر است ولی غدد تناسلی ندارند. در انتهای بدن آنها دهانشان قرار دارد که دور آن شاخکها قرار دارد. شاخکها ساده یا منشعبند و یا انتهای آنها مانند چماقی گرد است که
وارسیدنلغتنامه دهخداوارسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق . تفتیش . وارسی کردن . رسیدگی کردن . با دقت آگاهی حاصل کردن . (ناظم الاطباء):مثل حارس میزنی وارس . (از یادداشتهای مؤلف ) || دریافتن . (ناظم الاطباء). || بازرسیدن . (ناظم الاطباء). || رسیدن <span clas
وارسیدهلغتنامه دهخداوارسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )بازرسیده . || رسیده . || وارسی شده . تحقیق شده . بازرسی شده . رجوع به وارسیدن شود.
وارسیدنفرهنگ فارسی معین(رِ دَ) (مص م .) 1 - مجدداً رسیدن . 2 - وصول . 3 - سرکشی کردن ، تفتیش کردن . 4 - ادراک ، دریافتن . 5 - بی فایده شدن ، بی مصرف نشدن .
وارسیکنندهverifierواژههای مصوب فرهنگستانهستاری که هویت ادعایی هستار دیگر را با استفاده از یک قرارداد احراز اصالت (authentication protocol) بررسی میکند متـ . وارس
اثبات بیشتراواmaximum disclosure proofواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش اثبات در رمزنگاری که در آن اثباتکننده دارای اطلاعات وارسیپذیر است و برای متقاعد ساختن وارسیکننده به این واقعیت، اطلاعات را در اختیار او قرار میدهد، بهطوریکه وارسیکننده خود قادر به اجرای روند وارسی باشد متـ . اثبات بیشینهافشا
وارسی کردنلغتنامه دهخداوارسی کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدگی کردن و بطور دقیق آگاهی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). تحقیق . تفتیش کردن . نیک تفتیش کردن . تجسس . تفحص کردن . پژوهش کردن . (از یادداشتهای مؤلف ).
وارسیدنلغتنامه دهخداوارسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تحقیق . تفتیش . وارسی کردن . رسیدگی کردن . با دقت آگاهی حاصل کردن . (ناظم الاطباء):مثل حارس میزنی وارس . (از یادداشتهای مؤلف ) || دریافتن . (ناظم الاطباء). || بازرسیدن . (ناظم الاطباء). || رسیدن <span clas
وارسیدهلغتنامه دهخداوارسیده . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب )بازرسیده . || رسیده . || وارسی شده . تحقیق شده . بازرسی شده . رجوع به وارسیدن شود.
خاله وارسیلغتنامه دهخداخاله وارسی . [ ل َ / ل ِ رِ] (حامص مرکب ) جستجوی بیجا. تحقیق بی مورد. فضولی .
نسخۀ وارسیcheck plot 2واژههای مصوب فرهنگستاننسخۀ ترسیمی که برای بررسی و تصحیح محتوا یا دقت موقعیت دادههای رقمی و نقشه به کار میرود
نقطۀ وارسیcheck point 2واژههای مصوب فرهنگستان[مهندسی نقشهبرداری] نقطهای بر روی زمین با موقعیت معلوم برای واپایش جابهجایی و سرشکنی و موقعیت [زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] هر نقطهای در چرخة یاختهای که وضعیت یاخته را برای ادامة تقسیم وارسی میکند