گوارتهلغتنامه دهخداگوارته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) گواره . (شعوری ج 2 ص 327). رجوع به گواره شود. || حشره ای است بالدار که آن را کلبک نیز گویند (؟). (شعوری ج 2
وارتگاهلغتنامه دهخداوارتگاه . [ رَ ] (اِ) بامداد. صبح . || مشرق . (ناظم الاطباء) (شعوری ) (اشتینگاس ).
وارثیلغتنامه دهخداوارثی . [ رِ ] (اِخ ) اردبیلی . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن درباره ٔ او چنین آرد: وارثی اردبیلی متروکات شعراء سلف را خلفی وارث بوده و دیار سخن را خامه ٔ سنجیده طرازش بکمال آسانی پیموده :از اوست :وارثی را بارها گفتم که ترک عشق کن پند من نشنید چندانی که دشمن کام شد.بز
وارثیلغتنامه دهخداوارثی . [ رِ ] (اِخ ) سبزواری . شاعری بود فهمیده و سنجیده و در دور اکبری (اکبرشاه ) بشهر دهلی رسیده : چو بیدردانه آهی میکشی ای وارثی هر دم تو عاشق نیستی بیهوده رسوا میکنی خود را.(از تذکره ٔ صبح گلشن ).
تشکيلةدیکشنری عربی به فارسیترتيب , مجموعه , دسته , دسته بندي , طبقه بندي , واريته , نمايشي که مرکب از چند قطعه متنوع باشد , تنوع , گوناگوني , نوع , متنوع , جورواجور