واستدنلغتنامه دهخداواستدن . [ س ِ ت َ دَ ] (مص مرکب ) پس گرفتن . بازپس گرفتن . واستاندن : صوفیان واستدند ازگرو می همه رخت دلق ما بود که در خانه ٔ خمار بماند.حافظ.
واایستدنلغتنامه دهخداواایستدن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) واایستادن . رجوع به واایستادن شود. انتهاء. (تاج المصادر بیهقی ) . انقداع . (تاج المصادر بیهقی ) .
واستادنلغتنامه دهخداواستادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، ایستادن . بازایستادن . بر پای ماندن .
واایستادنلغتنامه دهخداواایستادن . [ دَ ] (مص مرکب ) بازایستادن . واایستدن . واایستیدن . واستادن (در تداول عامه ). امتناع . توقف . وقوف . اقلاع . احجام : اقصام ؛ واایستادن باران و تب . ارقاء؛ واایستادن خون و اشک . (تاج المصادر بیهقی ). || واایستادن از چیزی ؛ نکردن آن .
استردادفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازستانی، پسدهی، تحویلدهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی ۲. بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن
پس گرفتنفرهنگ فارسی معین( ~گِ رِ تَ) (مص م .) چیز داده را گرفتن ، بازگرفتن ، واستدن ، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن .