واسوختلغتنامه دهخداواسوخت . (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) بیزاری و اعراض و روگردانی از معشوق . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
واسوختگیلغتنامه دهخداواسوختگی .[ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سوختگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || سوزناکی . (ناظم الاطباء).
واسوختگیلغتنامه دهخداواسوختگی .[ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سوختگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || سوزناکی . (ناظم الاطباء).
واسوختنلغتنامه دهخداواسوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . روبرتافتن . روگردانی از معشوق . (آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق . (ناظم الاطباء) : زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید. تأثیر (از آ
واسوختهلغتنامه دهخداواسوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برتافته : چشمهای واسوخته دارد. (از یادداشت مؤلف ).
وقوعفرهنگ فارسی عمید۱. افتادن.۲. فرود آمدن.۳. قرار گرفتن.۴. واقع شدن.۵. (ادبی) مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراقهای شاعرانه بود؛ واسوخت.
سَبْکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه سَبْک، سبک ادبی، روش، سیاق، بافت استیل، طرز، آیین، ◄ راه، رفتار، مهارت، برنامه سبک خراسانی، عراقی، هندی، ادبیات رومانتیک، کلاسیک، موج نو، رئالیست، پستمدرن، پسامدرن واسوخت، بازگشت صاحبِ سبک
ابوالفضللغتنامه دهخداابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ] (اِخ ) ناگری . شیخ ابوالفضل بن شیخ مبارک بن شیخ خضر از رجال دولت هندوستان و علمای آنجا در عهد اکبرشاه بابری (957 - 1011 هَ . ق .). اجداد او از مردم یمن (و شاید از ابناء) بودند. شیخ
واسوختگیلغتنامه دهخداواسوختگی .[ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) سوختگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || سوزناکی . (ناظم الاطباء).
واسوختنلغتنامه دهخداواسوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . روبرتافتن . روگردانی از معشوق . (آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق . (ناظم الاطباء) : زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید. تأثیر (از آ
واسوختهلغتنامه دهخداواسوخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) برتافته : چشمهای واسوخته دارد. (از یادداشت مؤلف ).