واعظلغتنامه دهخداواعظ. [ ع ِ ] (اِخ ) بکربن شاذان بن بکرالمقری ، الواعظ مکنی به ابوالقاسم از محدثان است که از جعفر الخلدی و عبدالباقی ابن قانع و ابوبکرالشافعی و جز آنها استماع حدیث کرده و ابوالقاسم الازهری و ابومحمد الخلال و عبدالعزیز الازجی و جز آنها از وی روایت کرده اند. وی عابد و نیکوکار و
واعظلغتنامه دهخداواعظ. [ ع ِ ] (ع ص ) ناصح . (اقرب الموارد). پند دهنده . (آنندراج ). اندرزگو. اندرز دهنده . نصیحتگو. نصیحت کننده . || مذکر. مسأله گو. مجلس گوی : استاد عبدالملک واعظ که از صلحاء ائمه بود و به مصالح خلق متکفل حکایت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ چاپی ص
قانون کوری ـ وایسCurie-Weiss lawواژههای مصوب فرهنگستان[ژئوفیزیک] قانونی که بیان میکند در دماهای بالاتر از دمای کوری، پذیرفتاری مغناطیسی مادة پارامغناطیسی با دمای مطلقِ بین دمای ماده و دمای کوری تناسب معکوس دارد [فیزیک] قانونی که میگوید پذیرفتاری مغناطیسی مواد پارامغناطیسی با اختلاف دمای جسم و دمای کوری نسبت عکس دارد
باغراهlinear park, green waysواژههای مصوب فرهنگستانبوستانی در شهر یا حومه که اساساً طول آن بسیار بیشتر از پهنای آن است
سامانۀ شیشهشوی جلوwindshield wash/wipe system, windscreen wash/wipe systemواژههای مصوب فرهنگستانسامانهای که باعث پاشش آب به شیشۀ جلو و عملکرد برفپاککن میشود
ملاقات مداریorbital rendezvous/orbital rendez-vousواژههای مصوب فرهنگستانبههمرسیدن دستکم دو فضاپیما با سرعت نسبی صفر معمولاً در مکان و زمان ازپیشتعیینشده
مومwaxواژههای مصوب فرهنگستان1. مادهای محلول در حلاّلهای چربی که گیاهان برای کاهش تعرق ترشح میکنند 2. مادهای که زنبورعسل برای ساختن کندو ترشح میکند
واعظیلغتنامه دهخداواعظی . [ ع ِ ظی ی ] (اِخ ) محمدبن احمدبن محمدبن خلف الواعظی البخاری مکنی به ابوالفضل . از محدثان است که از احمدبن علی الجباخانی و ابوبکر احمدبن سلیمان العباداتی و جز آنها روایت کرده و به سال 383 درگذشته است . (از لباب الانساب ).
واعظیلغتنامه دهخداواعظی . [ ع ِ ] (اِخ ) حکیم محمدبن محمد البلخی الواعظی مکنی به ابوبکر از شعرا و وعاظ بلخ است و اکثر اشعار او درباره ٔ توحید و فضایل صحابه و اوصاف یاران گزیده ٔ پیغمبر (ص ) است . این چند بیت نموداری از اشعار وی است :نی از زحل بدی و نه نیکی ز مشتری هست این همه ز داور و
واعظ شروانیلغتنامه دهخداواعظ شروانی . [ ع ِ ظِ ش َرْ ] (اِخ ) نامش در سفینه ٔ خوشگو سیدحسن و در تحفه ٔ سامی سیدحسین آمده است . شاعری است که فیضی تخلص می کرده و صاحب سفینه ٔ خوشگو درباره ٔ وی چنین آورده است : «صاحب فضل و کمال است . هنگام وعظ سخنور و خوش بیان بوده اکثر خطوط را خوش می نوشته و فیضی تخلص
واعظ قاینیلغتنامه دهخداواعظ قاینی . [ ع ِ ظِ ی ِ ] (اِخ ) امیر سیدعلی بن سیدعابد از شعرای قرن نهم . (از فرهنگ سخنوران ).
واعظ قزوینیلغتنامه دهخداواعظ قزوینی . [ ع ِ ظِ ق َزْ ] (اِخ ) ملقب به رفیعالدین و گاهی به ملارفیعالدین و یا ملارفیع هم موصوف است . از علمای امامیه و از ادبا و شعرا و فضلای قرن یازدهم هجری است و در اشعار خود واعظ تخلص میکرد. در وعظ و خطابه سرآمد بوده است . وی از شاگردان ملاخلیل قزوینی بود و دیوان شعر
واعظ واسطیلغتنامه دهخداواعظ واسطی . [ ع ِ ظِ س ِ ] (اِخ ) شمس الدین محمدبن القاسم از مشاهیر شعراست که به عربی شعر می سروده و به سال 744 هَ . ق . درگذشته است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
حجازی واعظلغتنامه دهخداحجازی واعظ. [ ح ِ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبداﷲ اکراوی قلقشندی معروف به محمد حجازی واعظ. فقیهی عالم بتفسیر و حدیث بود، در منزل اکری (از منازل حجاج مصر در راه مکه ) در 957 هَ . ق . متولد گشت و در قلقشنده سکونت داشت و در قاهره در <span c
حسن واعظلغتنامه دهخداحسن واعظ. [ ح َ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی بن محمدباقربن میر اسماعیل حسینی اصفهانی شیعی ، معاصر صاحب روضات الجنات . او راست : «جوامع الکلم » در اصول و «اصالة الصحه » و «العدالة» و «شرح النافع» و «العبادات »به فارسی و «مناسک حج ». (هدیة العارفین ج
حسین واعظلغتنامه دهخداحسین واعظ. [ ح ُ س َ ن ِ ع ِ ] (اِخ ) ابن علی سبزواری . رجوع به حسین کاشفی شود.