وافدلغتنامه دهخداوافد. [ ف ِ ] (اِخ ) حیی است از عرب . (از اقرب الموارد). نام گروهی از تازیان . (از ناظم الاطباء).
وافدلغتنامه دهخداوافد. [ ف ِ ] (ع ص ) بر سویی آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر سویی پیش کسی رونده . (غیاث اللغات ). ج ، وفود. اوفاد. وفد. || آینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آن که مرکب نجیب سوار شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || سنگخوار و شتر پیشی گ
وافدفرهنگ فارسی معین(فِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - بر سویی آینده ، آینده . 2 - نزد کسی رونده . جِ (عربی ) وفود، اوفاد، وفد.
گویافتلغتنامه دهخداگویافت . (ن مف مرکب ) مخفف گویافته . به معنی صاحب . (آنندراج ). و شعوری آن را به معنی حرامزاده و بدنفس آورده . اما درست نیست و اصل کلمه «کویافت » است یعنی یافته شده در کوی . سرراهی . سقیط و لقیط.
واگفتلغتنامه دهخداواگفت . [ گ ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) واگفتن . || بازگوئی راز و مطلب نهفته . || دشنام . سرزنش . (ناظم الاطباء).
وافدانلغتنامه دهخداوافدان . [ ف ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ وافد. دو تندی رخسار که هنگام خاییدن بلند شود و در پیری زایل گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به وافد شود.
وافدیلغتنامه دهخداوافدی . [ ف ِ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن عمربن علی بن حرب بن محمدبن علی بن حیان الوافدی مکنی به ابوجعفر از محدثان است . وی از جد پدرش علی بن حرب و از جدش عمربن علی و احمدبن اسحاق الخشاب الموضی روایت کرده است و ابوالحسن رزق و ابوالحسین محمدبن الحسین بن الفضل القطان و جز آنهااز وی
ابن وافدلغتنامه دهخداابن وافد. [ اِ ن ُ ف ِ ] (اِخ ) ابوالمطرف عبدالرحمن بن محمد. از اشراف اندلس وطبیبی استاد. ولادت او به سال 389 هَ . ق . بود و در طلیطله میزیست و در ایام القادر باﷲ یحیی بن ذی النون مقام وزارت یافت . وی در معالجه کمتر به استعمال دوا میپرداخت و
وفادلغتنامه دهخداوفاد. [ وُف ْ فا ] (ع ص ، اِ) ج ِ وافد. (المنجد)(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وافد شود.
اوفادلغتنامه دهخدااوفاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وافد، یا جج ِ وافد. (از منتهی الارب ). || ج ِ وَفْد. (المنجد) (آنندراج ). || هم علی اوفاد؛ ای علی سفر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
وافدانلغتنامه دهخداوافدان . [ ف ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ وافد. دو تندی رخسار که هنگام خاییدن بلند شود و در پیری زایل گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به وافد شود.
وافدیلغتنامه دهخداوافدی . [ ف ِ] (اِخ ) محمدبن یحیی بن عمربن علی بن حرب بن محمدبن علی بن حیان الوافدی مکنی به ابوجعفر از محدثان است . وی از جد پدرش علی بن حرب و از جدش عمربن علی و احمدبن اسحاق الخشاب الموضی روایت کرده است و ابوالحسن رزق و ابوالحسین محمدبن الحسین بن الفضل القطان و جز آنهااز وی
روافدلغتنامه دهخداروافد. [ رَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ رافد یا رافدة. چوبهای سقف . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
توافدلغتنامه دهخداتوافد. [ ت َ ف ُ ] (ع مص ) بهم بجای شدن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) : توافدوا علیه ؛ بمعنی قدموا و وردوا. (از اقرب الموارد).
ابن وافدلغتنامه دهخداابن وافد. [ اِ ن ُ ف ِ ] (اِخ ) ابوالمطرف عبدالرحمن بن محمد. از اشراف اندلس وطبیبی استاد. ولادت او به سال 389 هَ . ق . بود و در طلیطله میزیست و در ایام القادر باﷲ یحیی بن ذی النون مقام وزارت یافت . وی در معالجه کمتر به استعمال دوا میپرداخت و