وافرستادنلغتنامه دهخداوافرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) بازفرستادن : بردار پرده از رخ و از دیده های مانوری که عاریه است به خورشید وافرست . خاقانی (دیوان چ سجادی ص 559).هر چه خورشید زاده بود از رشک <b
فرستادنلغتنامه دهخدافرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص ) گسیل کردن . ارسال . (یادداشت به خط مؤلف ). در پهلوی فرستاتن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : یک لخت خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد و هم گونه ٔ عقیق . رودکی . که ما راست