واقعادیکشنری فارسی به انگلیسیeffectually, fairly, frankly, honestly, indeed, literally, practically, quite, rather, real, really, substantially, sure, truly, veritably, yea
واقعاًلغتنامه دهخداواقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] (ع ق ) در حقیقت . بحقیقت . حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی . رجوع به واقع شود.
واقعاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال قیقتاً، بهراستی، جداً، حقاً، خداوکیلی، اللهوکیلی، الحقوالانصاف، الحق، دراصل، درحقیقت، درواقع، یعنی، راستِ حسینی
واقعاتلغتنامه دهخداواقعات . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ واقعة : درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان ). رجوع به واقعه شود.
واقعاًلغتنامه دهخداواقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] (ع ق ) در حقیقت . بحقیقت . حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی . رجوع به واقع شود.
واقعاتلغتنامه دهخداواقعات . [ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ واقعة : درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان ). رجوع به واقعه شود.
واقعاًلغتنامه دهخداواقعاً. [ ق ِ عَن ْ ] (ع ق ) در حقیقت . بحقیقت . حقیقةً. درواقع. فی الواقع. براستی . رجوع به واقع شود.